هفته نامه اطلاعات بانوان هشت اسفند 1352
بخش نخست:
ای آسمان ، سروده ی ترانه مکرم یا بیژن سمندر؟
داستان سرقت هنری گویا پایان پذیر نیست و هر از چند گاهی می بایست به واکاوی این گونه ماجراها پرداخت.طعم شیرین شهرت ، ذائقه ی یک شبه از ره رسیده ها را بسیار خوش آمده که برای دسترسی به آن دست به چنین اعمال مذمومی می زنند.برای من بسیار پرسش برانگیز است که چگونه می توان احساس یک انسان را دزدید و ملودی ، ترانه یا هر آفرینش هنری را که زاییده ی جوهره دیگری است با نام خود منتشر کرد.
این بار اما ترانه سرای جوانی از داخل کشور این افتخار را نصیب خود نموده تا نامش در فهرست سارقان ادبی حک گردد .
موضوع مورد بررسی پیرامون ترانه ی ای آسمان منتسب به ترانه مکرم است.
این ترانه در سال 1384 با صدای غلام کویتی پور و با آهنگسازی مجید رضازاده در آلبوم غریبانه 2 منتشر شد. بر اینسرت آلبوم نام ترانه مکرم به عنوان سراینده ی آن درج شده است.
ترانه ی مکرم در مصاحبه ای با روزنامه دنیای اقتصاد مورخه 12 اردیبهشت 1387 در پاسخ به مصاحبه کننده اینگونه بیان نموده است:
« شعراي مذهبي هم ميگي؟
ای آسمان ، سروده ی ترانه مکرم یا بیژن سمندر؟
داستان سرقت هنری گویا پایان پذیر نیست و هر از چند گاهی می بایست به واکاوی این گونه ماجراها پرداخت.طعم شیرین شهرت ، ذائقه ی یک شبه از ره رسیده ها را بسیار خوش آمده که برای دسترسی به آن دست به چنین اعمال مذمومی می زنند.برای من بسیار پرسش برانگیز است که چگونه می توان احساس یک انسان را دزدید و ملودی ، ترانه یا هر آفرینش هنری را که زاییده ی جوهره دیگری است با نام خود منتشر کرد.
این بار اما ترانه سرای جوانی از داخل کشور این افتخار را نصیب خود نموده تا نامش در فهرست سارقان ادبی حک گردد .
موضوع مورد بررسی پیرامون ترانه ی ای آسمان منتسب به ترانه مکرم است.
این ترانه در سال 1384 با صدای غلام کویتی پور و با آهنگسازی مجید رضازاده در آلبوم غریبانه 2 منتشر شد. بر اینسرت آلبوم نام ترانه مکرم به عنوان سراینده ی آن درج شده است.
ترانه ی مکرم در مصاحبه ای با روزنامه دنیای اقتصاد مورخه 12 اردیبهشت 1387 در پاسخ به مصاحبه کننده اینگونه بیان نموده است:
« شعراي مذهبي هم ميگي؟
بله كار «اي آسمان» غريبانه 2 آقاي كويتيپور و سالار عشق براي امام حسين (ع) و با تو ستاره ميشوم آقاي اصفهاني براي حضرت زهرا (ع) و تعداد زيادي كار مناسبتي
مذهبی هستي؟ا
اعتقادات مذهبي خيلي شديدي دارم سر كار «اي آسمان» خيلي گريه کردم.
اين حرفا رو كه به خاطر مجوز نميزني؟
آدم از اعتقاداتش سوءاستفاده نمی کند ، من هيچ موقع اهل اين بازيها نبودم ، اعتقاداتم رو هم با هيچي عوض نمی. کنم»
همانگونه که مشاهده می فرمایید ایشان معتقد هستند که به خاطر ترانه ی ای آسمان در استودیو از فرط اعتقاد به گریه افتاده اند.
اما ماجرا زمانی جالب می شود که متوجه شویم ترانه ای آسمان با نام واقعی « آسمون بازی نکن » سروده ی ترانه مکرم نیست. این ترانه ، در سال 1350 توسط دکتر بیژن سمندر شاعر و ترانه سرای شهیر شیرازی سروده و در تاریخ چهارشنبه پنجم مرداد 1350 در صفحه ی 21 هفته نامه اطلاعات بانوان با نام واقعی سراینده اش منتشر گشت.
هفته نامه اطلاعات بانوان شماره 735 چهارشنبه 5 مرداد 1350
آسمون بازی نکن
آسمون ابر تو اشکش دیگه دریا نمی شه
نه دیگه هیشکی غمش مثل غم ما نمی شه
آسمون بازی نکن آفتاب و مهتاب نمی خوام
دل من همچی گرفته که دیگه وا نمی شه
برق عشقی تو دلم هس که سرش دس خداس
آسمون برق نزن ، برق تو گیرا نمی شه
هی خیال تو میاد زاغ دلو چوب می زنه
تو خونه ی تنگ دلم غیر تو پیدا نمی شه
کجا مثل تو عزیزی دیگه پیدا می کنم
هر کی ام پیدا کنم مثل تو زیبا نمی شه
اعتبار از همه چیز رفته سمندر ، افسوس
حیف دنیا که دیگه مثل قدیما نمی شه
همانگونه که مشاهده می فرمایید این ترانه هیچ گونه درونمایه مذهبی را با خود یدک نمی کشد . زبان معلق و یکدست سمندر در ترانه ی آسمون بازی نکن در زمان اجرا متاسفانه به زبان آشفتگی عجیبی منتج شده است.
در اجرا کلمه آسمون به ای آسمان تغییر یافته تا زبان شکسته ترانه از بین برود ، که این خود نخستین اشتباه رخ داده است.
ترانه مکرم ، با برداشت 2 بیت ابتدایی ترانه سمندر و عدم اطلاع رسانی نسبت به این موضوع متاسفانه دست به یک سرقت آشکار هنری زده تا با این عمل در کارنامه هنری اش نمره ی منفی را ثبت نماید. حیف است ترانه سرایان و یا آهنگسازان جوانی که تازه وارد این عرصه شده اند با این اعمال ، کارنامه ی هنری خود را زیر سئوال ببرند. این دوستان نازنین نباید فراموش کنند که احساس آدمی قابل یغما رفتن نیست. نمی توان تراوشات روحی یک شاعر و ترانه سرا یا ملودی های یک آهنگساز را با نام خود عرضه نمود. نباید فراموش کنند که اگر نام و آثار چهره های ماندگار تاریخ ترانه سرایی معاصر ایران تا این اندازه تاثیرگذار بوده دلیل آن در تحمل سختی ها ، مرارت ها و زحمات بی پایان آنان خلاصه می شود . هیچ کدام از این بزرگان ابیات ترانه سرایان نسل پیش از خود را به سرقت نبرده اند بلکه ترانه شان را زندگی و زندگی شان را ترانه کرده اند.
بخش دوم:
طی چهار ماه اخیر که به دلایل متعدد موفق به بروز رسانی این وبلاگ نشدم در حوزه ی موسیقیایی کشور اتفاقات مختلفی روی داد . انتشار آلبوم مهرداد (طعم رویا) ، ابی (حس تنهائی) ، سیاوش قمیشی ، بیژن مرتضوی و هم چنین درگذشت تاسف برانگیز منوچهر سخائی یکی از نخستین خوانندگان موسیقی پاپ در ایران ، از اهم اتفاقات روی داده بود.
پخش مستند رد پای خاطره از شبکه من و تو پیرامون زنگینامه ی هنری گوگوش و البته هم چنین مصاحبه ی اختصاصی رها اعتمادی با منوچهر سخایی نیز از برنامه های قابل تامل پخش شده بود . برای من دیدن سال جعلی انتشار ترانه های منوچهر سخایی در مصاحبه ی رها اعتمادی با ایشان بسیار دردناک بود . در همین جا از آقای رها اعتمادی تمنا می کنم در حوزه هایی که هیچ گونه تخصصی ندارند وارد نشوند . کلیه سال انتشار ترانه های اجرا شده توسط منوچهر سخایی در آن مصاحبه جعلی و اشتباه بود . در یک نمونه ترانه پنجره ها که در سال 49 منتشر گشته بود را با ذکر سال 56 قید نموده بودند.
برای یادمان منوچهر سخایی مصاحبه ی جالبی را از ایشان انتخاب نموده ام که با هم می خوانیم:
هفته نامه اطلاعات بانوان چهارشنبه 8 اسفند 1352 شماره 868
به دیدار منوچهر خواننده ترانه پرستو می روم. رضوان همسر منوچهر و پرستو دختر سه ساله اش در را به رویم باز می کنند . خانه منوچهر به طرزی بسیار ساده تزئین شده . رضوان که به خاطر مرگ پدرش لباس سیاه به تن دارد تا آمدن منوچهر با من به گفتگو می نشیند . چهره ای زیبا و دوست داشتنی دارد و بسیار صمیمی به نظر می رسد .
می پرسم چند سال است ازدواج کرده ای و در زندگی کردن با یک هنرمند با چه مشکلاتی روبرو هستی؟
جواب می دهد : ما شش سال است ازدواج کرده ایم و هنوز مثل روزهای اول همدیگر را دوست داریم ، به خصوص این که تولد پرستو پیوند بین ما را محکم تر کرده است . البته در زندگی هر زن و شوهری مشکلاتی هست ولی من معتقدم که انسان باید فکرش روشن باشد و از هیچ مشکلی نترسد . منوچهر برای من یک شوهر خوب و یک دوست مهربان است و من خودم را در کنار او کاملا خوشبخت حس می کنم.
در همین وقت منوچهر وارد می شود و پرستو به طرفش می دود و عکاس مجله با استفاده از فرصت چند عکس جالب از آنها می گیرد.
در مورد منوچهر و شرح حال او زیاد نوشته شده . فقط باید یادآوری کنم که منوچهر مدتی به شغل روزنامه نگاری اشتغال داشت و سه سال خبرنگار پارلمانی یکی از روزنامه ها بود.
گفتگو را با عنوان کردن موضوع موسیقی جاز که در ایران توسط ارکسترهای مختلف اجرا می شود و اکثر خوانندگان ایرانی آنرا می خوانند شروع می کنیم . منوچهر می گوید : یک چندی قبل برای اولین بار این موضوع را در اطلاعات بانوان مطرح کردم و گفتم که این موسیقی اسمش جاز نیست ، بهتر است بگوییم موسیقی پاپ ، چون موسیقی جاز که در واقع موسیقی اصیل سیاهپوستان است هیچ گونه شباهتی با این موسیقی که در ایران به نام جاز معروف شده ندارد . البته بعضی از هنرمندان ، حرف مرا بر علیه خودشان تلقی کردند در صورتی که خود من جز آنها بودم . خوشبختانه مقامات مسئول توجه کردند و اسم پاپ را به این موسیقی دادند.
منوچهر در مورد شروع کار خوانندگی خودش می گوید:
کار ما از اول ارائه یک نوع ملودی های ایرانی بود با اجرای به اصطلاح غربی که حالا هم همین کار را انجام می دهم که البته تا اندازه ای از نظر نحوه اجرا کامل تر شده است . این طرز اجرا به نظر من بدون این که خود ما در اول آگاهی کامل داشته باشیم خواست زمان ما بوده . جوان های ما به جنبش و حرکت احتیاج داشتند و این جنبش و حرکت را تنها در آهنگ های روز غربی بدست می آوردند . کاری که من و عده ای دیگر کردیم نتیجه اش این بود که جوان های ما رفته رفته این جنبش و حرکت را در آهنگ هائی که در ایران تولید می شد نیز یافتند و شنیدن آهنگ های روز ایرانی جانشین آهنگ های روز خارجی شد البته قبل از ما نیز به طور پراکنده این گونه آهنگ ها اجرا می شد ولی نتوانسته بود به این شدت در مردم نفوذ پیدا کنند تا نوبت به من و ویگن رسید . بین کار من و ویگن، یک تفاوت وجود داشت و آن این بود که ویگن علاقه داشت آهنگ های خارجی را با شعرهای فارسی اجرا کند و در واقع کار او دوبله آهنگ های خارجی بود ولی من همان طور که گفتم ملودی های ایرانی را با شعر فارسی و اجرای مدرن غربی می خواندم.
می پرسم : آیا بدون بهره گیری از سازهای خارجی هم می توان این نوع آهنگ ها را اجرا کرد ؟
جواب می دهد: با سازهای معدودی که به عنوان سازهای ملی معرفی شده اند مشکل است بتوانیم تحرک لازم را در آهنگ ها بوجود بیاوریم ولی شاید از اختلاط آنها بشود نتیجه خوبی بدست آورد همانطور که بیتل ها برای نواختن آهنگ های خودشان از سیتار هندی استفاده کردند.
از منوچهر درباره اعتقادش به موسیقی اصیل ایرانی می پرسم ؟
می گوید: ما چند نوع موسیقی اصیل داریم . یکی موسیقی فولکوریک است که مناطق مختلف مملکت ما آن را برای خودشان حفظ کرده اند و دیگری موسیقی کلاسیک ایران است که در گذشته یعنی قبل از ایجاد رادیو و تلویزیون و صفحه و نوار ، در مراسم مذهبی مورد استفاده قرار می گرفته و یا در نزد خواص شنوندگانی داشته . بعد از ایجاد وسایل ارتباط جمعی این نوع موسیقی برای همه قابل شنیدن شده است ولی همچنان مخصوص خواص باقی مانده است ، موسیقی کلاسیک ایران که در حقیقت همان موسیقی است که از برنامه گلها می شنویم از دیرباز برای بیان اشعار مذهبی و یا برای بیان اشعار عرفانی بوجود آمده و نباید توقع داشت که این موسیقی از طرف عموم استقبال بشود ، همان طور که اشعار عراقی و مولوی را عده کمتری درک می کنند و می فهمند موسیقی ایرانی هم درست همین حالت را دارد و به هر حال حساب آن با حساب آهنگ های روز جداست.
متاسفانه به هر کسی که آوازهای ایرانی را صحیح بخواند و چند دانگی هم صدا داشته باشد اجازه می دهند که هر نوع شعری را با هر نوع مفهومی بخواند در صورتی که بعضی از این صداها فقط برای خواندن اشعار کوچه باغی و بعضی دیگر برای خواندن تعزیه مناسب است . صداهائی که برای ارائه اشعار عرفانی شاعران بزرگ ایران مناسب می باشند بسیار نادرند به عنوان مثال از قوامی فاخته ای و محمودی خوانساری نام می برم که آوازشان دارای آنچنان شخصیتی است که می تواند بازگو کننده آن مفاهیم عرفانی باشد به نظر من اگر حافظ می خواست اشعار خودش را با صدای خودش بخواند حتما ترجیح می داد به سبک محمودی خوانساری بخواند.
در مورد خواننده های روز که مرتب بر تعدادشان اضافه می شود منوچهر می گوید:
اگر دقت کنیم می بینیم بسیاری از اسامی سال گذشته حالا دیگر در فهرست خوانندگان وجود ندارند و این نشان می دهد آنها که استعدادی ندارند از بین می روند و آنها که کارشان اصالت دارد خواه ناخواه باقی می مانند.
منوچهر سپس در مورد خواننده های معروف چنین اظهار نظر می کند :
سیمین عانم : فرم صدایش را تازه پیدا کرده و آهنگ هایی که می خواند با صدایش مناسب است .
شماعی زاده : خیلی شجاعت به خرج داد که تصمیم به خواندن گرفت.
هوشمند عقیلی : از آهنگی که اخیرا خواند خیلی خوشم آمد و برای صدایش خیلی مناسب بود.
محمد نوری: روی صدای خودش خیلی زحمت کشیده و شخصی فهمیده و با احساسی هم هست ولی علت این که ظاهرا مثل دیگران شهرت زیادی بدست نیاورده این است که نخواسته در شکل کار خود با گذشت زمان تغییری بوجود بیاورد و به عبارت دیگر روی کارهای اولیه خودش هم چنان متعصب باقی مانده که شاید هم این یک حسن باشد.
عباس مهرپویا: در انتخاب نوع آهنگ ها و اشعار و نحوه اجرای آنها سلیقه خوبی داشت.
عارف : از معدود خوانندگانی است که پشتکار زیادی دارد و این پشتکار به استعداد خدادادی او کمک بسیار می کند.
داریوش: خواننده ایست که وقتی برای بار اول شروع به خواندن کرد من معتقد بودم که می تواند باقی بماند ولی متاسفانه چیزی که در کمین جوانان تازه به شهرت رسیده قرار دارد ممکن است زود راه او را عوض کند و او باید با هوشیاری از این موانع بگذرد.
نویسنده : حمید
پنج شنبه 29 اردیبهشت 1390
همانگونه که مشاهده می فرمایید ایشان معتقد هستند که به خاطر ترانه ی ای آسمان در استودیو از فرط اعتقاد به گریه افتاده اند.
اما ماجرا زمانی جالب می شود که متوجه شویم ترانه ای آسمان با نام واقعی « آسمون بازی نکن » سروده ی ترانه مکرم نیست. این ترانه ، در سال 1350 توسط دکتر بیژن سمندر شاعر و ترانه سرای شهیر شیرازی سروده و در تاریخ چهارشنبه پنجم مرداد 1350 در صفحه ی 21 هفته نامه اطلاعات بانوان با نام واقعی سراینده اش منتشر گشت.
هفته نامه اطلاعات بانوان شماره 735 چهارشنبه 5 مرداد 1350
آسمون بازی نکن
آسمون ابر تو اشکش دیگه دریا نمی شه
نه دیگه هیشکی غمش مثل غم ما نمی شه
آسمون بازی نکن آفتاب و مهتاب نمی خوام
دل من همچی گرفته که دیگه وا نمی شه
برق عشقی تو دلم هس که سرش دس خداس
آسمون برق نزن ، برق تو گیرا نمی شه
هی خیال تو میاد زاغ دلو چوب می زنه
تو خونه ی تنگ دلم غیر تو پیدا نمی شه
کجا مثل تو عزیزی دیگه پیدا می کنم
هر کی ام پیدا کنم مثل تو زیبا نمی شه
اعتبار از همه چیز رفته سمندر ، افسوس
حیف دنیا که دیگه مثل قدیما نمی شه
همانگونه که مشاهده می فرمایید این ترانه هیچ گونه درونمایه مذهبی را با خود یدک نمی کشد . زبان معلق و یکدست سمندر در ترانه ی آسمون بازی نکن در زمان اجرا متاسفانه به زبان آشفتگی عجیبی منتج شده است.
در اجرا کلمه آسمون به ای آسمان تغییر یافته تا زبان شکسته ترانه از بین برود ، که این خود نخستین اشتباه رخ داده است.
ترانه مکرم ، با برداشت 2 بیت ابتدایی ترانه سمندر و عدم اطلاع رسانی نسبت به این موضوع متاسفانه دست به یک سرقت آشکار هنری زده تا با این عمل در کارنامه هنری اش نمره ی منفی را ثبت نماید. حیف است ترانه سرایان و یا آهنگسازان جوانی که تازه وارد این عرصه شده اند با این اعمال ، کارنامه ی هنری خود را زیر سئوال ببرند. این دوستان نازنین نباید فراموش کنند که احساس آدمی قابل یغما رفتن نیست. نمی توان تراوشات روحی یک شاعر و ترانه سرا یا ملودی های یک آهنگساز را با نام خود عرضه نمود. نباید فراموش کنند که اگر نام و آثار چهره های ماندگار تاریخ ترانه سرایی معاصر ایران تا این اندازه تاثیرگذار بوده دلیل آن در تحمل سختی ها ، مرارت ها و زحمات بی پایان آنان خلاصه می شود . هیچ کدام از این بزرگان ابیات ترانه سرایان نسل پیش از خود را به سرقت نبرده اند بلکه ترانه شان را زندگی و زندگی شان را ترانه کرده اند.
بخش دوم:
طی چهار ماه اخیر که به دلایل متعدد موفق به بروز رسانی این وبلاگ نشدم در حوزه ی موسیقیایی کشور اتفاقات مختلفی روی داد . انتشار آلبوم مهرداد (طعم رویا) ، ابی (حس تنهائی) ، سیاوش قمیشی ، بیژن مرتضوی و هم چنین درگذشت تاسف برانگیز منوچهر سخائی یکی از نخستین خوانندگان موسیقی پاپ در ایران ، از اهم اتفاقات روی داده بود.
پخش مستند رد پای خاطره از شبکه من و تو پیرامون زنگینامه ی هنری گوگوش و البته هم چنین مصاحبه ی اختصاصی رها اعتمادی با منوچهر سخایی نیز از برنامه های قابل تامل پخش شده بود . برای من دیدن سال جعلی انتشار ترانه های منوچهر سخایی در مصاحبه ی رها اعتمادی با ایشان بسیار دردناک بود . در همین جا از آقای رها اعتمادی تمنا می کنم در حوزه هایی که هیچ گونه تخصصی ندارند وارد نشوند . کلیه سال انتشار ترانه های اجرا شده توسط منوچهر سخایی در آن مصاحبه جعلی و اشتباه بود . در یک نمونه ترانه پنجره ها که در سال 49 منتشر گشته بود را با ذکر سال 56 قید نموده بودند.
برای یادمان منوچهر سخایی مصاحبه ی جالبی را از ایشان انتخاب نموده ام که با هم می خوانیم:
هفته نامه اطلاعات بانوان چهارشنبه 8 اسفند 1352 شماره 868
به دیدار منوچهر خواننده ترانه پرستو می روم. رضوان همسر منوچهر و پرستو دختر سه ساله اش در را به رویم باز می کنند . خانه منوچهر به طرزی بسیار ساده تزئین شده . رضوان که به خاطر مرگ پدرش لباس سیاه به تن دارد تا آمدن منوچهر با من به گفتگو می نشیند . چهره ای زیبا و دوست داشتنی دارد و بسیار صمیمی به نظر می رسد .
می پرسم چند سال است ازدواج کرده ای و در زندگی کردن با یک هنرمند با چه مشکلاتی روبرو هستی؟
جواب می دهد : ما شش سال است ازدواج کرده ایم و هنوز مثل روزهای اول همدیگر را دوست داریم ، به خصوص این که تولد پرستو پیوند بین ما را محکم تر کرده است . البته در زندگی هر زن و شوهری مشکلاتی هست ولی من معتقدم که انسان باید فکرش روشن باشد و از هیچ مشکلی نترسد . منوچهر برای من یک شوهر خوب و یک دوست مهربان است و من خودم را در کنار او کاملا خوشبخت حس می کنم.
در همین وقت منوچهر وارد می شود و پرستو به طرفش می دود و عکاس مجله با استفاده از فرصت چند عکس جالب از آنها می گیرد.
در مورد منوچهر و شرح حال او زیاد نوشته شده . فقط باید یادآوری کنم که منوچهر مدتی به شغل روزنامه نگاری اشتغال داشت و سه سال خبرنگار پارلمانی یکی از روزنامه ها بود.
گفتگو را با عنوان کردن موضوع موسیقی جاز که در ایران توسط ارکسترهای مختلف اجرا می شود و اکثر خوانندگان ایرانی آنرا می خوانند شروع می کنیم . منوچهر می گوید : یک چندی قبل برای اولین بار این موضوع را در اطلاعات بانوان مطرح کردم و گفتم که این موسیقی اسمش جاز نیست ، بهتر است بگوییم موسیقی پاپ ، چون موسیقی جاز که در واقع موسیقی اصیل سیاهپوستان است هیچ گونه شباهتی با این موسیقی که در ایران به نام جاز معروف شده ندارد . البته بعضی از هنرمندان ، حرف مرا بر علیه خودشان تلقی کردند در صورتی که خود من جز آنها بودم . خوشبختانه مقامات مسئول توجه کردند و اسم پاپ را به این موسیقی دادند.
منوچهر در مورد شروع کار خوانندگی خودش می گوید:
کار ما از اول ارائه یک نوع ملودی های ایرانی بود با اجرای به اصطلاح غربی که حالا هم همین کار را انجام می دهم که البته تا اندازه ای از نظر نحوه اجرا کامل تر شده است . این طرز اجرا به نظر من بدون این که خود ما در اول آگاهی کامل داشته باشیم خواست زمان ما بوده . جوان های ما به جنبش و حرکت احتیاج داشتند و این جنبش و حرکت را تنها در آهنگ های روز غربی بدست می آوردند . کاری که من و عده ای دیگر کردیم نتیجه اش این بود که جوان های ما رفته رفته این جنبش و حرکت را در آهنگ هائی که در ایران تولید می شد نیز یافتند و شنیدن آهنگ های روز ایرانی جانشین آهنگ های روز خارجی شد البته قبل از ما نیز به طور پراکنده این گونه آهنگ ها اجرا می شد ولی نتوانسته بود به این شدت در مردم نفوذ پیدا کنند تا نوبت به من و ویگن رسید . بین کار من و ویگن، یک تفاوت وجود داشت و آن این بود که ویگن علاقه داشت آهنگ های خارجی را با شعرهای فارسی اجرا کند و در واقع کار او دوبله آهنگ های خارجی بود ولی من همان طور که گفتم ملودی های ایرانی را با شعر فارسی و اجرای مدرن غربی می خواندم.
می پرسم : آیا بدون بهره گیری از سازهای خارجی هم می توان این نوع آهنگ ها را اجرا کرد ؟
جواب می دهد: با سازهای معدودی که به عنوان سازهای ملی معرفی شده اند مشکل است بتوانیم تحرک لازم را در آهنگ ها بوجود بیاوریم ولی شاید از اختلاط آنها بشود نتیجه خوبی بدست آورد همانطور که بیتل ها برای نواختن آهنگ های خودشان از سیتار هندی استفاده کردند.
از منوچهر درباره اعتقادش به موسیقی اصیل ایرانی می پرسم ؟
می گوید: ما چند نوع موسیقی اصیل داریم . یکی موسیقی فولکوریک است که مناطق مختلف مملکت ما آن را برای خودشان حفظ کرده اند و دیگری موسیقی کلاسیک ایران است که در گذشته یعنی قبل از ایجاد رادیو و تلویزیون و صفحه و نوار ، در مراسم مذهبی مورد استفاده قرار می گرفته و یا در نزد خواص شنوندگانی داشته . بعد از ایجاد وسایل ارتباط جمعی این نوع موسیقی برای همه قابل شنیدن شده است ولی همچنان مخصوص خواص باقی مانده است ، موسیقی کلاسیک ایران که در حقیقت همان موسیقی است که از برنامه گلها می شنویم از دیرباز برای بیان اشعار مذهبی و یا برای بیان اشعار عرفانی بوجود آمده و نباید توقع داشت که این موسیقی از طرف عموم استقبال بشود ، همان طور که اشعار عراقی و مولوی را عده کمتری درک می کنند و می فهمند موسیقی ایرانی هم درست همین حالت را دارد و به هر حال حساب آن با حساب آهنگ های روز جداست.
متاسفانه به هر کسی که آوازهای ایرانی را صحیح بخواند و چند دانگی هم صدا داشته باشد اجازه می دهند که هر نوع شعری را با هر نوع مفهومی بخواند در صورتی که بعضی از این صداها فقط برای خواندن اشعار کوچه باغی و بعضی دیگر برای خواندن تعزیه مناسب است . صداهائی که برای ارائه اشعار عرفانی شاعران بزرگ ایران مناسب می باشند بسیار نادرند به عنوان مثال از قوامی فاخته ای و محمودی خوانساری نام می برم که آوازشان دارای آنچنان شخصیتی است که می تواند بازگو کننده آن مفاهیم عرفانی باشد به نظر من اگر حافظ می خواست اشعار خودش را با صدای خودش بخواند حتما ترجیح می داد به سبک محمودی خوانساری بخواند.
در مورد خواننده های روز که مرتب بر تعدادشان اضافه می شود منوچهر می گوید:
اگر دقت کنیم می بینیم بسیاری از اسامی سال گذشته حالا دیگر در فهرست خوانندگان وجود ندارند و این نشان می دهد آنها که استعدادی ندارند از بین می روند و آنها که کارشان اصالت دارد خواه ناخواه باقی می مانند.
منوچهر سپس در مورد خواننده های معروف چنین اظهار نظر می کند :
سیمین عانم : فرم صدایش را تازه پیدا کرده و آهنگ هایی که می خواند با صدایش مناسب است .
شماعی زاده : خیلی شجاعت به خرج داد که تصمیم به خواندن گرفت.
هوشمند عقیلی : از آهنگی که اخیرا خواند خیلی خوشم آمد و برای صدایش خیلی مناسب بود.
محمد نوری: روی صدای خودش خیلی زحمت کشیده و شخصی فهمیده و با احساسی هم هست ولی علت این که ظاهرا مثل دیگران شهرت زیادی بدست نیاورده این است که نخواسته در شکل کار خود با گذشت زمان تغییری بوجود بیاورد و به عبارت دیگر روی کارهای اولیه خودش هم چنان متعصب باقی مانده که شاید هم این یک حسن باشد.
عباس مهرپویا: در انتخاب نوع آهنگ ها و اشعار و نحوه اجرای آنها سلیقه خوبی داشت.
عارف : از معدود خوانندگانی است که پشتکار زیادی دارد و این پشتکار به استعداد خدادادی او کمک بسیار می کند.
داریوش: خواننده ایست که وقتی برای بار اول شروع به خواندن کرد من معتقد بودم که می تواند باقی بماند ولی متاسفانه چیزی که در کمین جوانان تازه به شهرت رسیده قرار دارد ممکن است زود راه او را عوض کند و او باید با هوشیاری از این موانع بگذرد.
نویسنده : حمید
پنج شنبه 29 اردیبهشت 1390
۶۱ نظر:
این خاندان مکرم بجز لابی گری و به گند کشیدن ترانه ایران هیچ کار مفیدی نکرده بود که حالا دزدی هم به افتخاراتشون اضافه میشه.
برات متاسفم خانم بی وجدان
سلام وتشکر برای بروز رسانی
سلام حمید جان
خیلی خوب بود انشاالله ترانه مکرم این مقاله را بخواند و اگر تا حالا شرمنده نشده الان شرمنده بشود!
حمید جان درباره ی ترانه هام رو پس بده از ایرج جنتی عطایی میخواستم نظر شخصی ات رو بدونم
با تشکر.
سپهر عزیز
پیرامون این ترانه نظریات شخصی فراوانی از دوستان نازنینم چه بر روی facebook و چه در وبلاگ های مختلف خواندم.فارغ از موافقت یا مخالفت با این اثر من دیدگاه کلان تری در رابطه با آثار اخیر سردمداران ترانه ی نوین خاصه ایرج جنتی عطایی دارم. در واقع ترانه «ترانه هامو پس بده» جدی ترین کار منتشر شده از ایشان (با فاکتور گرفتن از ترانه های عاشقانه ) پس از حوادث خرداد 88 است. برای من علامت سئوال بزرگی است که چگونه امکان دارد یکی از سردمداران ترانه های سیاسی سرزمین من به سادگی از کنار چنین رویداد تاریخی که تبعات آن تا کنون نیز ادامه داشته ، بگذرذ. ترانه سرای سیاسی با الهام از حوادث پیرامون خود زبان جامعه ی خود است اما در کمال ناباوری مشاهده می کنیم که آقای جنتی عطایی در نخستین ترانه ی جدی پس از انتخابات برایمان می گوید: ترانه هامو پس بده.
تاویل های ناصواب دوستان در تایید این ترانه نیز از شگفت انگیزترین ماجراهای ممکن بود. کشاندن پس پشت صحنه ی نه چندان دلفریب ترانه و موسیقی به روی صحنه توسط ایشان کار بزرگی نیست. زمان حاضر نیازی به انتشار چنین ترانه ای نداشت. داروی زخم من خنجر خورده از کلاغان قرن بیست و یکم «ترانه هامو پس بده» نبود .
اما جنتی عطایی ترانه آتیش بازی رو هم نوشته که به نظر میرسه پیامد اتفاقات دو سال اخیره. گرچه اشاراتش مثل شهیار قنبری در نونفس واضح و مشخص نیست.
نه دوست عزیز من
ترانه آتیش بازی در سال 87 توسط جنتی عطایی در یکی از برنامه هایش در لندن دکلمه شد و هیچ گونه ارتباطی به سینه های دریده ی ندا و سهراب و کیانوش و زخم های نشسته بر گرده ی ما ندارد.
وقتی عریان رد می شی از آینه و ...
چه بگم...
حمید جان خیلی ممنون از نظرت
موفق باشی منتظر هستم تا مقاله بعدی...
من نمیخوام از شخص خاصی دفاع کنم. مسلما پرسش شما پرسش مهمیست. اما شما اطلاع دقیق دارید عاشقانههای آلبوم مهرداد یا همان ترانه ترانههامو پس بده کی سروده شده؟ یا به طور کلی آلبوم کی بسته شده؟ ترانهها در چه تاریخی واگذار شدهاند؟ چون اگر جنتیعطایی که همواره متعهد بوده در این دو سال فرصتی برای نوشتن و اجرای ترانهای درباره وقایع دو سال اخیر داشته و این کار رو نکرده، شاید بشه این نظریه رو تقویت کرد که ایشون جزء کسانی هستند که جنبش اخیر مردم رو یه جنبش حکومتی میدونن. اگه براتون ممکنه تاریخ نگارش و واگذاری ترانههای آلبوم مهرداد رو بررسی کنید. چون موضوع مهمی در میان است.
حمید جان سلام. تصاویر آلبوم های اورجینال (داریوش از وطن میگوید) و (مرا به خانه ام ببر) داریوش عزیز رو بدست آوردم که برات ایمیل میکنم.
ایمیل من:
mojtaba_freemanforever@yahoo.com
دوست من
وقایع حادث شده در ایران در خرداد 88 آغاز شد .آلبوم مهرداد اواخر 89 وارد بازار شد. بسیار عجیب می نماید اگر این آلبوم یک و نیم سال قبل از انتشارش بسته شده باشد. حالا مقایسه فرمایید ایرج جنتی عطایی را با داریوش که از خرداد 88 چه ترانه های به روزی را وارد بازار کرد. من هنوز هم وقتی خون بازی را می شنوم اشک در چشمانم می نشیند.
اصلا مهم نیست که ترانه سرای آن روزبه بمانی است و جنتی عطایی یا شهیار قنبری سراینده ی آنها نمی باشند.
اگر هم این ترانه های عاشقانه قبل از تاریخ حوادث خرداد واگذار شده بودند می شد با جایگزین کردن ترانه های جدید و تاخیر در انتشار ترانه های عاشقانه مرهمی بر زخم های ما نشاند. اصلا تصور کردنی نیست که 2 آلبوم کامل از جنتی عطایی منتشر شود اما انگار نه انگار...
حمید جان نمیدونم کاورها رو دیدی یا نه. اما در این کاورها مشخص شد که تاریخ دقیق انتشار آلبوم داریوش از وطن میگوید دی ماه 1358 است و دو آهنگ (مرا به خانه ام ببر)و (سرگردون-اجرای دوم) در سال 1369 منتشر شدند. البته بقیه آهنگهای آلبوم (نازنین) که در همون سال 1369 بر روی سی دی منتشر شد قبلا در سالهای 63 و 64 بر روی کاست منتشر شده بودند.
مجتبی عزیز
نخست این که پاسخ ایمیلتان را دادم.مجددا در این جا نیز از شما تشکر می کنم.
تاریخ دقیق انتشار آلبوم "داریوش از وطن می گوید" همانگونه که شما نیز اشاره داشتید با توجه به کاور آلبوم دی 1358 است.در رابطه با آلبوم نازنین تردیدهای من پیرامون بازپخش آن در سال 1369 با توجه به کاور آلبوم مرا به خانه ام ببر به یقین تبدیل شد. به احتمال بسیار فراوان سایر ترانه های موجود در آلبوم نازنین به شکل چند خواننده ای منتشر شده یعنی مثلا داریوش ، ابی و .. در یک آلبوم از فرید زولاند مثلا هر کدام 2 آهنگ اجرا کرده اند که مجموع آن را در سال 69 در آلبوم نازنین بازپخش نموده اند.
امیدوارم با کمک دوستان نازنینی چون تو بتوانم سال دقیق انتشار سایر ترانه های آلبوم نازنین را نیز بیابیم اگر چه همانگونه که قبلا نیز گفته ام خود ترانه نازنین در سال 64 در نوروز از تلویزیون جام جم پخش شد.
خب دوست عزیز توجه دارید که این میان ایرج جنتیعطایی صرفا ترانهسراست. یعنی اینجا انتخاب خواننده شرط است. به طور حتم جنتیعطایی نمیتوانسته بیژن مرتضوی و مهرداد آسمانی را اجبار به توقف ترانههای عاشقانه بکند یا از داریوش مثلا به اجبار بخواهد ترانهای از او بخواهد. به خصوص در سالهای اخیر که خواننده انتخابکننده است که با چه ترانهسرایی کار بکند. شهیار قنبری هم اگر در ترانهای به طور واضح به اتفاقات خرداد هشتادوهشت اشاره میکند در ترانهایست که توسط خود او اجرا شده. اگر در حیطهی اجرا بخواهیم بررسی کنیم به جز روزبه بمانی کدام ترانهسرای شناخته شدهای نسبت به حوادث دو سال پیش واکنش داشته؟ زویا زاکاریان؟اردلان سرفراز؟ یغما گلرویی؟ پاکسیما زکیپور؟ مریم حیدرزاده؟ البته بین این اسامی از چند تایی توقعی نمیرود اما دیگرانی که چون جنتیعطایی همیشه متعهد بودهاند هم ترانهای به اجرا رسیده دربارهی وقایع پس از انتخابات نداشتهاند.
حمید عزیز!
این که به واسطهی شنیدن خونبازی اشک از چشمان شما جاری شده، بخشی از آن به نظرم بازمیگردد به عبور کردن شما از مفهوم بخش آغازین این ترانه و پرداختن به بخشهای بعدی و نیز توجه به ملودی. وگرنه "آخرین سنگر سکوته" انسان آزادیخواه را بیشتر سردرگم یا عصبانی میکند، تا گریان.
ضمناً ترانهی "نترسون" که پس از انتخابات از ایرج منتشر شد، نزد شما ترانهای سیاسی قلمداد نمیشود؟ یا ترانهی سیاسی حتماً باید نام کشتگان را در خود داشته باشد تا بتواند مردم را ترغیب به مبارزه کند و دردشان را تسکین دهد؟
بسیار استفاده کردم حمید عزیز مثل همیشه.
جناب سلطانی عزیز
پیش از وارد شدن به بحث و پاسخ دادن به پرسشهایتان مایلم ابهامی که در ذهنم وجود دارد را رفع نمایید.
ترانه ی خون بازی در بهمن 1388 منتشر شد. یعنی یک سال و چهار ماه پیش . طی 16 ماه اخیر من هیچ گاه انتقادی از شما پیرامون این ترانه و خصوصا مصرع مورد نظر شما ندیده ام(شاید هم بوده و من ندیده ام) اما به مجردی که یغما گلرویی در نامه نگاری هایش با روزبه بمانی پای این ترانه را نیز به میان کشید و انتقادی به مصرع "آخرین سنگر سکوته" نمود شما نیز این ذهنیت برایتان شکل گرفت که ای وای آخرین سنگر سکوته خطاست و دعوت به سکوت است و فلان و بهمان.
لطفا در ابتدای بحث این ابهام را برای من روشن فرمایید.
دوم این که لطف می کنید بفرمایید من کجای کامنت نخستینم ایرج جنتی عطایی را بابت "نسرودن ترانه سیاسی"!!!! مورد شماتت قرار داده ام. شما چرا خلط مبحث می کنید.
انتقاد از ایرج جنتی عطایی بابت بی توجهی به حادثه ی عظیمی که در تابستان 1388 در ایران اتفاق افتاد (با توجه به کارهای منتشر شده از او در دو آلبوم بیژن مرتضوی و مهرداد)و انتشار ترانه ی کذایی "ترانه هامو پس بده" از منظر شما انتقاد از ایرج به دلیل نسرودن ترانه ی سیاسی قلمداد می گردد؟
حمید جان!
نخست اینکه چه تفاوتی میکند؟ فرض کنید یغما گلرویی در نامهاش اینگونه نوشته و من این نظر را دیدهام و پسندیدهام و اکنون نظر ایشان نظر من هم شده است و از آن استفاده میکنم. به کجای این پروسه اشکال وارد است؟ مگر آدمی نظریاتش را از بدو تولد با خود همراه داشته است؟ هر نظری که ما داریم حاصل تفکرات و شنیدهها و مطالعات و استفاده از تجربیات دیگران و اینهاست دیگر!
در ثانی، من در تاریخ 6 خرداد امسال در بخش کامنتهای وبلاگم به شروع بد ترانهی "خونبازی" اشاره کردهام و در کامنتهای بعدی هم توضیحات تکمیلی را ارائه نمودهام. کامنتها موجودند و میتوانید بررسیشان کنید. در حالی که نامهی یغما در تاریخ 12 خرداد بر روی سایت "موسیقی ما" قرار گرفت. این یعنی اینکه نظرات من و آقای گلرویی مستقل از هم بود.
ضمناً شاهد حی و حاضر هم دارم که بیاید و شهادت دهد که همان هنگام که "خونبازی" منتشر شد، من و ایشان دربارهی "آخرین سنگر سکوته" صحبت کردیم و آن را مورد انتقاد قرار دادیم. این شاهد حی و حاضر از دوستان مشترک من و شما در فیسبوک است. اگر نیاز بود بفرمایید که به ایشان زحمت بدهم.
مسئلهی دیگر اینکه شما به جنتی عطایی ایراد وارد میکنید که نسبت به مسائل پس از انتخابات بیتوجه بوده است. اینجا سه سوال مطرح میشود:
1- چرا این ایراد را به اردلان وارد نکردهاید؟ شما که فرمودید: "برای من علامت سئوال بزرگی است که چگونه امکان دارد یکی از سردمداران ترانه های سیاسی سرزمین من به سادگی از کنار چنین رویداد تاریخی که تبعات آن تا کنون نیز ادامه داشته ، بگذرد." تعجب میکنم چرا نامی از اردلان به میان نیاوردید. درست است که کامنت در مورد ایرج بود، اما بهتر نبود انتقادتان را محدود به "یکی از سردمداران ترانههای سیاسی" نکنید؟
2- از نظر شما، بیتوجه نبودن به مسائل پس از انتخابات چگونه اتفاق میافتد؟ چرا به زعم شما "نترسون" و "آتیشبازی" توجه به مسائل پس از انتخابات به حساب نمیآیند؟ توجه به مسائل پس از انتخابات چه فاکتورهایی باید داشته باشد؟
3- دانستن نظر شخصی شما برایم جالب خواهد بود. لطفاً توضیح بدهید که به نظر شما چه به روز ایرج افتاده است؟ چرا ترانهسرایی که حدوداً چهار دهه ترانهی سیاسی و اجتماعی (در کنار ترانهی عاشقانه) سروده است و از انسانیت گفته است، بهیکباره این بلا به سرش میآید که بنا به گفتهی شما، نسبت به خرداد 88 بیتوجه میشود؟ بوی پول به مشامش خورده؟ دستش با جمهوری اسلامی در یک کاسه است؟ سر پیری به فکر عشقبازی با دخترکان افتاده است؟ چه شده است؟ این سوال را از خود بپرسید و پاسخش را اینجا بنویسید لطفاً.
مسئله اینه که جنتی عطایی به حرکت اعتراضی مردم در دو سال پیش اعتقادی نداره. وقتی محسن مخملباف در پارلمان اروپا مدارکی درباره تقلب در انتخابات و قیام مردم منتشر کرد، عدهای زیر عنوان " هنرمندان در تبعید" نامهای نوشتند به پارلمان اروپا و ادعاهای مخملباف رو کذب دونستند و ایشون رو از ایادی جمهوریاسلامی معرفی کردند. در بین امضاکنندهگان اون نامه نام ایرج جنتی عطایی هم به چشم میخورد. من این نامه رو در سایت هادی خرسندی مشاهده کردم که الان دیگه موجود نیست و توسط ایشون حذف شده اما اگه سرچ کنید حتما به این نامه برخواهید خورد. مسلما این نگاه بسته و دگماندیش که به خاطر حضور امثال میرحسین و کروبی در این قیام، این جنبش رو حکومتی میدونه، حاضر نیست در پاسداشت این مردم و کشتهشدهگانش ترانه بنویسه و در این روزهای جهنمی که ما تجربهاش میکنیم به دنبال راضی کردن معشوق به ماندن در خانه برای عشقبازیست. خوشبختانه همهچیز هم مهیاست؛از ودکا و شعر شاملو تا خاموش کردن گوشی و تیوی تا شراب و قهوه. جالب نیست سه ترانه با این مضمون در دو سال اخیر؟ به نظرم آقای جنتیعطایی رو باید واگذاشت در ضیافتهای تک نفرهشان. البته اگه کسی خواست میتونه در این ضیافتها شرکت کنه؛ چون "ضرر نمیکنی "!
این نکته رو هم اضافه کنم. نه بحث حمایت از کسیست نه نفی دیگری. اما برام جالبه وقتی این موضوع در این وبلاگ مطرح میشه در وبلاگی دیگه سعی در نشون دادن حکومتی بودن روزبه بمانی شده. اصلا گیریم بمانی حکومتی و جنتی عطایی مبارز. اما وقتی چند سال دیگه این روزها بررسی بشه همه خواهند دید که جلو ترانهی خونبازی اسم بمانیست و جلو ترانههایی نظیر ماه بانو! ضرر نمیکنی بمون! و بیتوته نام ایرج جنتی عطایی.
احسان عزیز!
سه پرسش را مطرح کرده اید. از پرسش دومتان آغاز می کنم:
1-یکی از مولفه های ترانه ی معترض سوژه پردازی است. یعنی ماجرا و حادثه ای که منجر به سرایش و پرداخت ترانه ای می گردد که مصداق های فراوانی در چهار دهه ی اخیر را می توان ذکر نمود. بهار بهاره امسال (سروده ی مسعود امینی 1367) با الهام از قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 1367 ، جنگل سروده ی جنتی عطایی 1352 با الهام از وقایع سیاهکل ، یاس پرپر(سروده ی همامیرافشار 1364با الهام از وقایع جنگ ) و...از نمونه های بارزی به شمار می روند که ترانه سرا با الهام از یک رویداد مشخص به پرداخت سوژه اقدام نموده .
به نظر شما آیا قتل عام جوانان در خرداد 88 سوژه ای مناسب برای پرداخت توسط ایرج جنتی عطایی نبود؟این عدم پرداخت آیا تنها به صرف باورها و اندیشه های سیاسی ایشان(مارکسیست بودن) و عدم باور چنین جنبشی خلاصه نمی گردد.
در پاسخ به سئوالتان مجددا تاکید می کنم خیر-"آتیش بازی" و "نترسون" با علم به سرایش پیش از این رویداد بزرگ و حتی اجرای اولیه داریوش در سال 85 ، نمی توانسته ارتباطی با این حادثه داشته باشد.
آخر ابیات
«با دختر فراری از غربت خونه ی پدر
لاله ی واپژمرده ی شهوت و شلاق و تشر
با زن بچه گشنه که پس می زنه شیونشو
رد می شه از رویا و شک ، کرایه می ده تنشو » چه ارتباطی به حوادث تابستان 88 دارد؟
اشاره به رویدادهای پس از انتخابات در ترانه ی روزبه بمانی معنای حقیقی پیدا کرد که اگر پنجاه سال دیگر نیز ترانه "خونبازی" را گوش دهید با شنیدن این ابیات به یاد ندا آقا سلطان و دیگر کشته شدگان خواهید افتاد:
«موج دستای من و تو دست دریارو گرفته
عکس تو با سرمه ی خون چشم دنیا رو گرفته»
که اشارتی مستقیم به مرگ ندا آقا سلطان دارد.
2-اینکه چر بر سر ایرج آمده را امیدوارم دوست عزیزی چون شما که بسیار نیز به ایشان نزدیک است به زودی دریابد!اینکه سر پیری به فکر عشق بازی با دخترکان افتاده یا دستش با جمهوری اسلامی در یک کاسه است را به پای روحیه ی مزاح گونه ی شما می گذارم. موضوع همان ناباوری ایشان به رویداد خرداد 88 است.
چگونه است که ایشان در هر مصاحبه ای پای ماجرای سیاهکل و ترانه جنگل را با افتخار به میان می کشند وحمله مسلحانه و بچه گانه ی چند چریک در زمستان 49 به یک پاسگاه را آنچنان با آب و تاب تعریف می کنند و در ترانه شان نیز به تصویرپردازی آن اقدام نموده اند اما برای ایشان کشته شدن 100 جوان هموطن پس از انتخابات محلی از اعراب ندارد تا ایشان به سرایش ترانه ای بپردازد؟ چگونه است که ایشان برای دانشجویان چپ اعلام همبستگی می کند اما برای مجید توکلی تاکنون اعلام همبستگی و همدردی ننموده اند؟ حتما باید هم مسلک و چپ و مارکسیست بود تا ایشان به باور برسند. تصور می کنم رضا عزیز توضیحات کامل تر و مستندتری را ابراز نمودند که من دیگر اطاله ی کلام نمی کنم.
3- پای اردلان سرفراز را هم به میان کشیده اید که مرا به یاد ماجرای "ما سفر نفر رو کجا می برید" انداخت.
از من در رابطه با ترانه ی "ترانه هامو پس بده " و ایرج جنتی عطایی پرسیده اند آنوقت شما می گویید چرا به اردلان سرفراز نپرداخته ام؟
عین این می ماند که از مریم حیدر زاده بپرسیم چرا ترانه ی سیاسی نمی نویسد او هم بگوید چرااز بابک صحرایی این سئوال را نمی پرسید؟!
اگر موضوع اردلان هم به میان بیاید از او هم انتقاد خواهم کرد مگر چه فرقی در میان است.
خوشحالم که این بحث ادامه پیدا کرد. ابتدا لینک اون نامهی کذایی رو که پیدا کردم اینجا میذارم تا هم متن رو بخونید و هم نیمنگاهی به اسم امضاءکنندهگان بیندازید.
http://nzms1.cloob.com/profile/blog/one/logid/978598
به نظرم این نامه از یک جنبهی دیگر روشنگرانهست و بخش دیگری از سوال شما رو پاسخ میده حمید جان. در هنگامهای که مردم ایران در خیابان زیر سرکوب باتوم و گلوله بودند عدهای به نام هنرمندان در تبعید به پارلمان اروپا نامه مینویسند و سوابق مخملباف رو بیان میکنند و به گونهای دست به افشاگری میزنند. این نامه رو آیا نمیشه با ترانهی "ترانههامو پس بده" مقایسه کرد؟ یعنی کسانی که در وادی هنر مشغول به فعالیت هستند، رذالت فرضی فرد همصنفشون رو افشا میکنند و به اون اعتراض دارند؛ شبیه اعتراضی که ترانهسرا به آوازهخوان در ترانهی "ترانههامو پس بده" میکنه. حالا جالبه که به این قضیه اشاره کنیم که مخملباف به همراه خانم ساتراپی در پارلمان اروپا به چه چیزی اشاره کردهاند؟
1.تقلب در انتخابات
2.صلحطلب بودن مردم ایران
3. عدم تمایل مردم به داشتن بمب اتمی
4. اشاره به شکلگیری جنبش اعتراضی و اجتماعی در ایران
آنوقت عدهای به نام هنرمندان در تبعید که البته بخش عمدهایشون ناشناس هستند و سابقهی کاری مشهوری ندارند، به جای همسویی در ترویج چنین نظراتی، یا لااقل سکوت، یا چسبیدن قبلهی خود، دست به افشای کسی میزنند که این حرفها رو بیان کرده و از پارلمان اروپا میخواهند که به این فرد اعتنا نکنه. همونجور که ترانهسرا یکباره در این هنگامه یاد رابطهی چند دههایش با خواننده یا خوانندههایی میافته و با افشای غرور طرف و دلبستهگیش به تیتر و هوراکش، ترانههاشو طلب میکنه.
نکتهی بعدی اینکه اینجا استادیوم فوتبال نیست. یعنی انتقاد از تیم استقلال به معنای جانبداری از تیم پرسپولیس نیست. همونطور که جنتیعطایی باید مورد پرسش قرار میگیره، از اردلان سرفراز هم باید سوال پرسید. و در کنارش باید شهیار قنبری رو ستایش کرد به خاطر ترانهی نونفس. یا به خاطر ترانهی جنگل شش و هشت که یکسال قبل از انتخابات سروده شده بود اما آنقدر به روح جامعه نزدیک بود که به نوعی وقایع رو پیشبینی کرده بود.
"یه جعبه رنگ واسه روز مبادا
رای همه فدای اخم آقا"
شاید در مقابل پرسش ما اردلان یا ایرج، جواب کوتاهی بدهند که تمایلی به نوشتن چنین ترانهای نداشتهاند. یا ترانهای سرودهاند که به زودی قرار هست منتشر بشه. یا شاید بگن اعتقادی به مبارزات مردم ندارند؛ همونجور که روزنامهنگاری مثل امیدحبیبینیا رک و روشن کشتهشدهگان معترض به انتخاب رو "سبزاللهی" خطاب کرد که فریب میرحسین و کروبی و گنجی و سازگارا و ... خوردهاند و کشته شدهاند. اما یک چیز این میون باید گفته بشه که هیچ احدالناسی تحت عنوان هوادار، وکیل مدافع یا غیره، حق نداره امکان سوال رو سلب کنه یا موضوع رو در حد یک کلکل استادیومی پائین بیاره.
نکتهای که فراموشم شد رو هم اضافه کنم. این ایراد به شروع "افتضاح" ترانهی خونبازی، من رو به یاد کسانی میندازه که دکتر حجازی رو که بر بالین ندا آقاسلطان حاضر شده بود و قصد کمک داشت رو به دلیل طبابت اشتباه مورد شماتت قرار میدادند. فارغ از صحت چنین ادعایی، فارغ از پذیرش شروع افتضاح خونبازی، باید گفت که نفس حضور دکتر حجازی در اون مهلکه، نفس سروده شدن ترانهای مثل خونبازی، نشان دهندهی شرافت است و مسلما ارجح است به کسانی که در مقابل چنین فجایعی "استادانه" و "عالی" سکوت کردهاند یا ترانههایی دربارهی آتش زدن تنپوش و نوشیدن ودکا و ضیافت تکنفره نوشتهاند.
حمید جان کامنت طولانی من که حاوی لینک نامهی هنرمندان در تبعید در اعتراض به حضور مخملباف در پارلمان اروپا بود ارسال نشده برات؟
رضا جان
متاسفانه کامنت مورد اشاره را دریافت نکردم. در صورت امکان مجددا ارسال فرمایید.
رضا جان و حمید عزیز!
پاسخ من تقریباً پاسخی به گفتههای هر دوی شما خواهد بود.
اینکه ایرج گرایش چپ دارد که مسئلهی جدیدی نیست. اما راجع به اینکه "مسئله اینه که جنتی عطایی به حرکت اعتراضی مردم در دو سال پیش اعتقادی نداره" باید بگویم که گرایش به چپ یا راست داشتن منافاتی با ضد دیکتاتوری بودن نیست. در حوادث پس از انتخابات طیفهای گستردهای به تشویق و تهییج مردم پرداختند و در مبارزات مشارکت کردند و ابراز همدردی نمودند. جملگی در مخالفت با دیکتاتور اتفاق نظر داشتند. اما بسیاری از آنها در نحلهی مبارزاتی متفقالقول نبودند. حتی در میان کسانی که به معنای دقیق کلمه "سبز" بودند هم روشها و آراء یکسان نبود. مثلاً برخی هوادار خشونتورزی بودند و بعضی دیگر نه. برخی هاشمیها و غفاریها را عضو جنبش میدانستند و بعضی دیگر نه. مثال و نمونه زیاد است. ابی به عنوان کسی که انتخابات را تحریم کرده بود، در برنامهی پارازیت صریحاً اعلام کرد که موسوی و کروبی را تأیید نمیکند. اما همین ابی مخالف دیکتاتوریست. ولی استراتژی مبارزهاش متفاوت از برخی دیگر بود. داریوش که "نترسون" و "خونبازی" را برای حوادث پس از انتخابات خواند، به اعتصاب غذایی که برای اعلام همبستگی با مردم ایران در تاریخ 31 تیر تا 2 مرداد 88 توسط گنجی ترتیب داده شده بود نپیوست. با اینکه حتی گنجی شخصاً از وی دعوت کرده بود. داریوش به قوانین حاکم بر این اعتصاب غذا انتقاداتی داشت. ولی ابی از این اعتصاب غذا حمایت کرد. خوب این تفاوت در استراتژی مبارزاتیست. اصل ِ ضددیکتاتور بودن داریوش را که نقض نمیکند. مرتضی محیط یک چپ است. اما در مناظرههای شبکهی اندیشه دیدیم که نظریات مرتضی محیط نسبت به نظریات اسفندیارمنفردزاده به آراء و افکار جاری در جنبش سبز نزدیکتر است. پس صرفِ چپ یا راست بودن و صرف موافق یا مخالف کروبی و موسوی و حتی جنبش سبز بودن، دال بر عدم سمپاتی نسبت به اعتراضات مردمی نیست.
اما در مورد جنتی عطایی. اگر ایرج تنها در حمایت از دانشجویان چپ دست به اعتراض میزند بیشک من با ایشان در این زمینه مخالف خواهم بود. البته توجه داشته باشیم که بسیاری از هنرمندان و غیرهنرمندان نظیر داریوش، ابی و گوگوش، بدون توجه به اینکه آن پتیشن معروف منحصر به دانشجویان چپ بود، به آن پیوستند. یعنی اگر انتقادی به ایرج در این زمینه وارد باشد ، این انتقاد به تمامی امضاءکنندگان آن پتیشن هم وارد است، مگر امضاءکنندگانی که پتیشن حمایت از دانشجویان غیرچپ را هم امضاء کرده باشند. اما آیا ایرج تنها در حمایت از دانشجویان چپ اقدام کرده است؟ گمان میکنم چنین سخنی از شما، در حالت خوشبینانهاش از عدم در اختیار داشتن اطلاعات کافی نشأت میگیرد. ایرج آیا "تاریخ یک ستاره جوان شد" را به یاد هجدهم تیر 1378 نسرود؟ آیا در کنفرانس سازمان آزادی زنان به اجرای برنامه نپرداخت؟ اینها ارتباطی با چپها داشتند؟ آیا در فوریهی 2008 در مراسم "شبهای همبستگی با زندانیان سیاسی و همهی دانشجویان دربند" برنامه نداشت؟ به عنوان مراسم دقت کنید: "... همهی دانشجویان دربند"، نه فقط چپها. تحلیل شما، رضا و حمید عزیز، به حضور ایرج بر صحنهی برنامههایی از این دست چیست؟
و از همه مهمتر. مگر ایرج پس از انتخابات و در بحبوحهی اعتراضات و درگیریهای سال 88 ترانهی "با لباسشخصیها" را همراه با تصاویر اعتراضات سال 88 بر روی وبلاگ خود قرار نداد؟ خوب اگر ایرج (فارغ از تفاوت در استراتژی مبارزاتی، که توضیحش را پیشتر به تفصیل دادم) اعتقادی به مبارزهی مردم در سال 88 نداشت، چرا باید "با لباسشخصیها" را درست در بحبوحهی درگیریها همراه با تصاویر همان درگیریها بر وبلاگش بگذارد؟ و پرسش دیگر اینکه چرا باید "نترسون" را درست در همان درگیریهایی که به قول شما بدان اعتقادی ندارد به صورت سینگل منتشر کند؟
از سویی باید اشارهای به مطلبی از رضا جان بکنم. ایشان میفرمایند گیریم بمانی حکومتی و جنتی عطایی مبارز. اما چند سال بعد همگان خواهند دید که جلوی ترانهی "خونبازی" نام بمانی نوشته شده است. این از سستترین و عوامانهترین نظراتی بود که تا کنون شنیدهام! به زبان دیگر طبق فرض خودشان (که بمانی را حکومتی فرض کردند) ایشان ذوق میکنند که بمانی توانسته کلاه گشادی بر سر ایشان بگذارد و چند سال دیگر از یاد ایشان میرود که "خونبازی" را یک ترانهسرای حکومتی نوشته است! یعنی اگر طبق فرض خود رضا جان، بمانی یک حکومتی باشد، نیازی نیست که ترانه را بررسی کنیم که مبادا هدف دیگری (مثلاً دعوت به سکوت و انفعال) در پس ظاهر معترض ترانه باشد.
ضمناً اگر معتقدم شروع "خونبازی" افتضاح است، به سبب سردرگمی و نارسایی ِ یکی دو مصراع آغازین و از طرفی عدم وجود وحدت محتوایی در این ترانه است، وگرنه من در هیچ کجا به خاطر این شروع افتضاح، بمانی را حکومتی ندانستهام. البته مسائل دیگری دربارهی ایشان مطرح است که باید جداگانه و منصفانه و باآگاهی بررسی شوند. نظیر ماجرای تیتراژ برنامهی "دیروز، امروز، فردا" و یا مسائلی که گلرویی در نامهی اخیرش با طعنه و کنایه دربارهی برخورد دوستان بمانی با وی، مطرح کرد (که البته میدانیم منظور از دوستان چه کسانی هستند).
ضمناً حمید جان میشود لطفاً توضیح دهید که ایرج در چند مصاحبه و کدام مصاحبهها پای ترانهی جنگل را "با آب و تاب" به میان کشیده است؟ (طبیعتاً به جز مصاحبههایی که مصاحبهشونده از ایشان دربارهی این ترانه سؤال پرسیدهاند و لذا مصداق "پای ترانه را به میان کشیدن" دربارهشان صدق نمیکند)
در آخر امیدوارم به تمامی آنچه در این سه کامنت اخیر مورد اشاره واقع شد بپردازید و مسئلهای از قلم نیفتد.
مطلبی هم از قلم افتاد. رضا جان، برخلاف گفتهی شما، لینک نامهی هنرمندان در تبعید در رابطه با مخملباف از سایت هادی خرسندی حذف نشده است:
http://www.asgharagha.com/archives/002223.php
کامنت طولانيای بود که متاسفانه امکان ارسال مجددش نیست. پس فقط لینک آن نامه را میگذارم و به این اشاره میکنم که اینجا استادیوم نیست و ما طرفداران فوتبال نیستیم. یعنی انتقاد از تیم استقلال، به معنای هواداری از تیم پرسپولیس نیست. اگر ایرج جنتی عطایی را به خاطر نسرودن ترانه مورد پرسش قرار میدهیم اردلان سرفراز هم خطاب این پرسش هست. شاید جواب این دو عزیز این باشد که دوست نداشتیم ترانهای دربارهی این رخداد بنویسیم؛ یا نوشتهایم و به زودی منتشر میشود؛ یا هر جواب دیگری. اما کسی اجازه ندارد امکان پرسشگری را تحت عنوان هوادار، یا وکیلمدافع یا هر چیز دیگر از ما سلب کند یا قضیه را در حد یک کلکل کودکانه بین هواداران دو هنرمند پائین بیاورد.
http://www.cloob.com/profile/blog/one/username/nzms1/logid/978598
بدم نمیآید این نکته را هم دربارهی نامه اشاره کنم که نویسندهگانش از پارلمان اروپا خواستار تریبون شدهاند تا "صدای مردم محروم ایران را به گوش مردم جهان برسانیم ... در این شرایط دشوار که مبارزات صلح خواهانه مردم با درندگی هرچه تمام توسط جمهوری اسلامی سرکوب میشود" خب پارلمان اروپا شما را به رسمیت نشناخت و تریبونی در اختیارتان نداد، چرا از طریق تریبونهای دیگر که یک راهش ترانه نوشتن و خلق اثر هنریست صدای مردم محروم ایران را به گوش دیگران نرساندید؟ آیا این نامه تنها از سر بخل و حسد نبوده؟ یا شاید این جمع میخواستهاند از تریبون پارلمان اروپا فقط صدای چپگرایان را که نمیدانم چند درصد مردم ایران هستند به گوش جهانیان برسانند. یا هزار شاید و اما و آیای دیگر.
بحث در این مورد بسیار مفصل است.
من دوباره کامنت گذاشتم و دوباره مثل اینکه ارسال نشده. نمیدانم مشکل چیست. اما خب لینک نامه در سایت هادی خرسندی خوشبختانه توسط دوستمون ارسال شد. من فقط یک اشارهی کوتاه میکنم به انتهای این نامه که از پارلمان اروپا خواسته شده تریبونش را در اختیار این جمع قرار بدهد تا صدای مردم محروم ایران باشد. پارلمان اروپا این جمع را به رسمیت نشناخت و چنین نکرد اما چرا این دوستان صدای محروم مردم ایران را که مبارزهی صلحطلبانهشان توسط رژیم سرکوب شده را از طریق تریبونهای دیگر و با ارائهی آثار هنری نظیر سرودن ترانه نوشتن نمایشنامه اجرای تئاتر به گوش مردم جهان نرساندند؟ آیا افشای مخملباف و درخواست تریبون از پارلمان اروپا فقط یک خواستهی گروهیحزبی بوده؟ یا دوستان امضا کننده فقط دنبال تسویه حساب شخصی با مخملباف بودهاند؟ یا میخواستهاند با ایجاد بحث انحرافی اذهان را از تقلب و سرکوب در ایران متوجه مسائل درجه چندی نظیر فعالیتهای اول انقلاب مخملباف کنند؟
اما دربارهی ترانهی خونبازی. من ابتدا گفتم گیریم که بمانی حکومتی باشد. یعنی فرض بعضی از دوستان رو مطرح کردم. اما گیریم که خونبازی سرودهی یک ترانهسرای حکومتیست. اصلا علی معلم دامغانی آن را سروده. مسئله تاثیر این ترانهست بر مخاطب. در شما اگر ایجاد حس انفعال کرده در دیگران هم آیا همین حس واحد رو به وجود آورده؟ مسلما چنین نیست چون دو شاهد زنده یعنی من و حمید جان اینجا شهادت میدهیم که ترانهی خونبازی در ما ایجاد انفعال نکرده. پس یک ترانه گیریم که نوشتهی ترانهسرای حکومتی هم باشد در جهت مبارزات مردم ایران حتما ارجحیت دارد به ترانههای یک ترانهسرای تبعیدی و مخالف که به دنبال تحدیر ذهنهاست با نوشتن ترانههای شبهسکسی و دعوت مخاطب به خلوتنشینی محض با معشوق و خوردن ودکا و خاموش کردن وسایل ارتباطی نظیر تلویزیون و گوشی. گرچه شاید چنین ترانههایی در شما حس دیگری برانگیخته که خوشحال میشوم توضیح بدهید.
دوست عزیز
مباحث متعددی به میان آورده می شود که امیدوارم ما را از بحث اولیه مان (بی اعتقادی ایرج جنتی عطایی با توجه به آثار منتشر شده از ایشان در ماه های اخیر نسبت به جنبش اعتراضی مردم ) دور ننماید.
1- توجه بیش از اندازه جنتی عطایی به ترانه جنگل در مصاحبه های تصویری و مکتوب بارها از نظر من گذشته است. آخرین آنها نیز همین هفته پیش بود که در گفتگو با عنایت فانی (برنامه به عبارت دیگر بخش فارسی بی بی سی) بار دیگر با شوق فراوان به روایت ماجرا پرداختند تو گویی که این حادثه یکی از رویدادهای تاریخی قرن به شمار می آید.
2-حضور نام ایرج جنتی عطایی بر پای اعلامیه ای که عنوانش "مخملباف عامل رژیم است" سخت مایه تاسف است. از آن اتهامات بی معنی و خنده داری که یک عمر است این سیاسی کاران به ظاهر روشنفکرمآب خارج نشین در حال تکرار کردن آن هستند.این اتهام پراکنی مرا به یاد ماجرای کنفرانس برلین در فروردین 1379 می اندازد که در آن کنفرانس چهره هایی چون اکبر گنجی ، عزت الله سحابی ، حسن یوسفی اشکوری ، کاظم کردوانی ، مهرانگیر کار ،علی افشاری ،محمد علی سپانلو ، محمود دولت آبادی پیرامون ایران پس از انتخابات به ایراد سخن پرداختند. در همین برنامه نیلوفر بیضایی از هنرمندان به ظاهر اپوزسیون با به راه انداختن معرکه ای خنده دار باعث بر هم زدن آن برنامه شد و دستاویزی خوب برای حسین شریعتمداری کیهان و علی لاریجانی صدا و سیما داد تا با پخش آن صحنه ها اسباب دستگیری کلیه شرکت کنندگان به خصوص اکبر گنجی (که در آن روزها افشاگری ها بسیاری پیرامون قتل های زنجیره ای کرده بود) را فراهم کند.هیچ گاه چهره ی برافروخته محمود دولت آبادی را فراموش نمی کنم که رو به حضار کرد و گفت:" به من فحش بدید اگه آروم می شید..." آن حرکات تنها و تنها به سبب عدم شناخت و درک سیاسی امثال نیلوفر بیضایی ها رقم خورد همانطوری که ایرج جنتی عطایی به سبب درک سیاسی پایین اعلامیه "مخملباف عامل رژیم است "را امضا میکند.
آخر یکی مرا توجیه کند که این تحلیل که مخملباف روزی باورمند این سیستم بوده پس 25 سال بعد ازآن زمان هم عامل آن نظام است چقدر مبتدیانه و بی اساس است. آخر امثال جنتی عطایی ها مقالات ، نوشته ها و مصاحبه هاو فیلم های مخملباف پس از سال 68 را خوانده یا دیده اند که اینگونه بی اساس اتهام افکنی می کنند.
اگر اینک انتقادی از جنتی عطایی ها می کنیم به سبب کینه و غرض نیست بلکه امید داریم شاید هنرمندان جدی ما نسبت به اجتماع خود جدی تر عمل کنند.
مخملباف عامل رژيم است!
نامه سرگشاده هنرمندان ايراني به پارلمان اتحادیه اروپا:
اخیرا آقای محسن مخملباف در یکسخنرانی در پارلمان اتحادیه اروپا کوشیده است که خود را نماینده مردم ایران جابزند و در رابطه با مسائل مربوط به خیزش مردم ایران موضوع را واژگونه نشان دهد. او کوشیده است تا با دفاع ازبخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی، خیزش عظیم مردم ایران در دفاع از حقوق خود را که در سی سال گذشته به طور مستمر و سیستماتیک از جانب همه جناحهای حکومتی جمهوری اسلامی پایمال شده است طور دیگری جلوه بدهد. ایشان کوشیده است تا با لاپوشانی جنایتهای بخش معترض کنونی جناح حاکم، راه حل بحران کنونی جامعه ما را دفاع مردم از جناح مغلوب در انتخابات ریاست جمعهوری در ایران نشان دهد.بخشی از ما زندانیان سیاسی، فعالین فرهنگی، نویسندگان و فیلمسازان تبعیدی که ناچار شده ایم در اثر جور وستم جمهوری اسلامی سرزمین خود را ترک کنیم و به کشورهای دیگر پناه بیاوریم، و کسانی در میان ما از جانب کسی که اکنون خود ظاهرا مخالف بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی است، یعنی آقای محسن مخلباف مورد آزار و اذیت بسیار قرار گرفته اند، بر آن شدیم تا با نگارش این نامه به شما واقعیت وجودی محسن مخملباف و جناحی از جمهوری اسلامی را که وی از آن حمایت میکند برای شما و مردم اروپا روشن سازیم تا واقعیت پنهان نماند.
آقای مخملباف کسی است که در آغازاستقرار رژیم جمهوری اسلامی، مامور ایجاد و سازماندهی سینمای اسلامی شد و در این راه به نابکاری های بسیاری دست زد. وی ضمن اخراج بسیاری از دست اندرکاران سینمای ایران از محیط کار و فعالیت خود و محروم ساختن آنها از خلاقیت در عرصه فرهنگی، مامور دستگیری و آزار و اذیت کسانی شد که پیش از آن با وی در زندان زمان شاه زندانی بودند. ما مدارک بسیاری در این زمینه داریم که اگر شما مایل باشید میتوانیم در اختیارتان قرار دهیم تا چهره و شخصیت آقای محسن مخملباف را بیشتر بشناسید.محسن مخملباف در گروه بلال حبشی مسئول شکار نیروهای مخالف نظام جمهوری اسلامی به خصوص مخالفان چپ گرای رژیم بود و اگر اینان به چنگش گرفتار می آمدند دستگیرشان می کرد (1) و تحویل لاجوردی معروف به جلاد زندان اوین می داد (2)، در زندان های جمهوری اسلامی محسن مخملباف خود بازجویی زندانیان را بعهده می گرفت، زندانیان زندان عادل آباد را به زور اسلحه حکومت علیرغم میلشان در پروپاکاندا فیلمی به اسم بایکوت شرکت داد و در عنوان بندی فیلم، آنها را زیر عنوان تواب و جاسوس رژیم معرفی کرد. این زندانیان علیه وی همان زمان شکایتی تنظیم وبه مجامع حقوق بشری ارسال کردند که با جو آن زمان و زیر سیطره خمینی واندیشه مسمومش که در اوج قدرت بود هیچگاه شکایت و فریاد در گلو خفته شاکیان انعکاس نیافت.در زندان های ج. ا خواندن کتاب های مخملباف برای زندانیان اجباری بود وهمین طور زندانیان باید به تماشای فیلم های مخملباف می رفتند وسر پیچی از این دستور، شکنجه وشلاق را به دنبال داشت، خود وی نیر کلاس تواب سازی در زندان دایر کرده بود. البته او بعد از سالها خدمت مستقیم به بقاء جمهوری اسلامی به خاطر قرار گرفتن در جناحی از حاکمیت که سهمش توسط جناح حاکم نادیده گرفته میشد، چنین ادعا کرد که آزادیخواه شده است. اما این تصور واقعیت نداشت؛
بلکه او تنها ماسک تحول و ترقی را به چهره ارتجاعی خود گذاشت (3) در این سالها، هر گاه از او خواسته شد نسبت به جنایت های رژِیم موضع بگیرد این ادعا را مطرح می کرد که دیگر میخواهد فقط کار فرهنگی بکند اما هرگاه شرایطی پیش آمد که نظام جمهوری اسلامی در موقعیت متزلزل قرار گرفت، ماسک چهره هنری / فرهنگی را برداشت وبا ماسک سیاسی به میدان آمد. نمونه قابل ذکر هم را همین روزها شاهد هستیم. مخملباف با آن سابقه نابکارانه، میخواهد جمع عظیم ایرانیان رانده شده از ا یران را در مسیری قرار دهد که بلکه رژیم اسلامی با تعویض برخی از مهره ها حفظ شود. اطلاعیه هایش را از طرف مردم ایران امضاء می کند وادعا می کند مردم شجاع ایران که جلوی رگبار گلوله پاسداران و قمه وچاقو و پنجه بوکس لباس شخصی ها - نیروی شبه نظامی نظام- ایستاده اند اورا نماینده خود میدانند، اما پیدا نیست کجا ودر چه شرایطی چنین نمایندگی برای ایشان صادر شده است؟ این توهین بزرگی است برای مردم ما که کلیت نظام را به بن بست کشانده اند.آیا او شایسته این هست که در پارلمان اروپا مردم ایران را نمایندگی کند و از این طریق در افکار عمومی توهم بیافریند؟ او دقیقا بعد از روی خوشی که از اتحادیه اروپا دید اکنون گستاخ تر شده و حضورش رادر میان زخم خوردگان رژیم اسلامی برجسته تر کرده است. شما میدانید الیاکازان از برجستگان سینمای کلاسیک است. اما همین کارگردان در تسویه های مک کارتی نقش داشت، به هنگامی که میخواستند یک اسکار ویژه به او بدهند هزاران نفر در بیرون ساختمان کاخ جمع شدند وعلیه این اقدام آکادمی اسکار اعتراض کردند. لنی ریفنشتال هم یک کارگردان خلاق آلمانی بود که از اندیشه ناسیونال سوسیا لیست ها حمایت میکرد. تعداد پرو پاکاندا فیلمها ی وی هم بیشتر از مخملباف نبود، اما تا آخرین روز عمر طولانیش ننگ همراهی با فاشیست ها از دامن او پاک نشد.
اکنون چنین شخصی، یعنی محسن مخملباف، که سالها در شکنجه و ازار مردم دست داشته است، خود را نماینده مردم ایران جلوه میدهد و میکوشد از طریق تریبون پارلمان اروپا در افکار عمومی مردم اروپا برای بخش دیگری از حاکمیت جنایت کار جمهوری اسلامی اعتبار بخرد و سبب حمایت بین المللی از آن شود.
نمایندگان محترم پارلمان اروپا، شما میدانید که در ایران جمهوری اسلامی هرگز انتخابات معنی واقعی نداشته است و مردم ایران در سی سال گذشته از امکان انتخابات آزاد محروم بوده اند و این تنها دوره ای نیست که در انتخاببات حتی بین جناح های حاکم تقلب می شود. در سی سال گذشته همواره نامزدهای ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس قبل از انجام انتخابات از طرف مردم، از طرف ولی فقیه رد صلاحیت شده اند و مردم هرگز امکان نیافته اند که نماینده ای از خود را انتخاب کنند. افزون بر این در این سی سال مردم در فقر و بیماری و آزار و شکنجه و سرکوب به سر برده اند و همه جناحهای حکومتی در این نابکاریها شرکت داشته اند. شما حتما میدانید که کشتار زندانیان سیاسی در سالهای 1360 1367 که طی آن هزاران زندانیان سیاسی بدون امکان دفاع از خود در بیدادگاههای جمهوری اسلامی محکوم به مرگ شدند و جان باختند، در زمانی اتفاق افتاد که میرحسین موسوی نخست وزیر بود و طبعا به عنوان شخص درجه دوم حکومت از همه این جنایتها آگاه بود و در آن دست داشت. اکنون محسن مخملباف بر آن شده است که در تضاد با یک بخش حاکم، و در دفاع از منافع خود و برای حفظ نظام جنایتکار جمهوری اسلامی، افکار عمومی را به نفع بخش دیگری از این جنایتکاران جلب کند و ادامه حیات مردم ایران را به فرض پیروزی این جناح، همچنان دچار همان نابکاری های پیشین سازد.
از این رو ما نیز از پارلمان اروپا درخواست میکنیم که به نام بخشی از مردم ایران که سال ها در زندان و شکنجه جمهوری اسلامی به سربرده ایم و از دست امثال محسن مخملباف شکنجه و آزار دیده ایم، امکان پیدا کنیم تا از طریق تریبون پارلمان اروپا، صدای مردم محروم ایران را به گوش مردم جهان برسانیم و در این شرایط دشوار که مبارزات صلح خواهانه مردم با درندگی هرچه تمام توسط جمهوری اسلامی سرکوب میشود، در زمانی که مردم و جوانان کشور ما را شبانه از خانه ها و بیمارستانها می دزدند و به زندان و شکنجه گاه ها می برند بتوانیم توجه مردم اروپا و جهان را نسبت به ستمی که بر مردم ایران می رود جلب کنیم و همبستگی بین المللی را در این رابطه خواستار شویم.
با درودهای بسیار
کانون سینماگران ایران در تبعید
شخصیت های پشتیبان:
حسین افصحی ( نویسنده،بازیگر،کارگردان تاتر) المان / یوسف اکرمی (فیلمساز ) کانادا / نسرین امیر صدقی (ژورنالیست) آلمان /پویان انصاری (گزارشگر،نویسنده ) سوئد / همایون ایوانی (زندانی سیاسی سابق ، فعال سیاسی ) آلمان / پروانه بکا ( فعال سیاسی جنبش زنان ) آلمان / نسرین بهجو ( مسئول کانون فرهنگی پیوند ) آلمان / نادر ثانی (فعال سیاسی ، فرهنگی ) سوئد / ایرج جنتی عطائی ( ترانه سرا ، نمایشنامه نویس و کارگردان تاتر ) انگلستان / کمال حسینی ( بازیگر ،عکاس و فیلمبردار ) آلمان / محمود خلیلی (زندانی سیاسی سابق ، فعال سیاسی ) / مهرانگیز دابوئی (فیلم ساز, مستندساز ) آلمان / رضا دابوئی ( فیلمبردار ،عکاس ) آلمان / آذر درخشان (از سازمان هشت مارس ایران ، افغانستان ) فرانسه / علی دروازه غاری (زندانی سیاسی سابق ،فعال سیاسی ) امریکا / حسین دریانی (بازیگر ) آلمان / بیژن رستگار ( از سازمان هشت مارس ایران ، افغانستان ) فرانسه /مینا زرین ( زندانی سیاسی سابق ، فعال سیاسی ) آلمان / میترا سرو ( رقصنده و طراح رقص ) المان / سایه سعیدی سیرجانی (حقوق دان) امریکا / پروانه سلطانی (بازیگروکارگردان تاتر ) انگلستان / عباس سماکار (سینماگر ) سوئد / علی سیف ( گزارش گر سینمائی ) ایرلند / بهروز سورن (زندانی سیاسی سابق ) اطریش /طاهره شمس ( از سازمان هشت مارس ایران ، افغانستان ) فرانسه / محمد شمس ( رهبر ارکستر و آهنگ ساز ) فرانسه / فرامرز شیراوند (روزنامه نگار ) کانادا / داریوش شیروانی ( موسیقی دان ، سینما گر ) المان / پرویز صدیقی ( مترجم ، سینماگر ) آلمان /ی.صفائی ( شاعر و فعال سیاسی ) المان /شهلا صفائی (فعال سیاسی ) المان / پروانه قاسمی ( روانشناس کودک ، فعال سیاسی ) کانادا /لیلا قبادی (فیلمساز ) کانادا / فرخ قهرمانی ( زندانی سیاسی سابق ، فعال سیاسی ) سیروس کفائی (شاعر،بازیگر وکارکردان تاتر ) جابر کلیبی (پژوهشگرعلوم سیاسی و اقتصاد ،فعال سیاسی )کانادا / مرتضی مجتهدی (عکاس وفیلمبردار ) آلمان / فرهاد مجدابادی (نویسنده وکارکردان تاتر و سینما ) آلمان /عباس مغفوریان (بازیگر وکارگردان تاتر ) آلمان /مسلم منصوری (فیلمساز )امریکا /غزاله نصیبی (وکیل و حقوق دان ،همکار دانشگاه برمن ) بصیر نصیبی ( بنیانگذار جنبش سینمای آزاد در ایران ) / فتحیه نقیب زاده ( دانشجو،فعال سیاسی ) آلمان / سینا نیا کان (فعال سیاسی ) سوئد.فریده هرندی(حقوقدان و وکیل) امریکا.
با درود مجدد
دوستی در وبلاگ احسان عزیز کامنتی علیه من گذاشته بود مبنی بر این که من نظرش را سانسور کرده ام و آن را تایید نکرده ام. این موضوع بسیار برایم عجیب بودو از آنجا که رضا عزیز نیز در تاریخ جون ۷, ۲۰۱۱، ساعت 16:22 کامنتی با این محتوا:
حمید جان کامنت طولانی من که حاوی لینک نامهی هنرمندان در تبعید در اعتراض به حضور مخملباف در پارلمان اروپا بود ارسال نشده برات؟"
را ارسال نموده بودند بسیار موضوع برایم جای سئوال گرفت. پس از بررسی متوجه شدم که چند کامنت اخیر که حتی در میان آن پاسخ خود من به مجتبی به تاریخ می ۳۰, ۲۰۱۱، ساعت ۰:۰۰
نیز موجود بود به قسمت هرزنامه های نظرات منتقل شده و تایید نگشته است. به هر روی هر سه نظر شامل نظر دوست ناشناس ، نظر رضا عزیز و نظر خود من را تایید نمودم و از رضا و دوست ناشناس عذرخواهی می کنم.
حمید عزیز سلام مثل اینکه نباید این سوال را درباره ی ترانه هامو پس بده می پرسیدم داره خیلی کش دار میشه ولی بذار من هم یک نکته اضافه کنم دوستان عزیز آدم ها هر روز عوض میشن و شاید هر روز هم عقیدشون عوض بشه نمیشه با متهم کردن به وابستگی این تغییر عقیده را توجیه کرد متاسفانه ما خودمون باعث دیکتاتوری هستیم
احترام به عقاید دیگران خواهشا فراموش نشود!
بابت قضاوت نادرستم درباره سانسور کامنت از شما عذرخواهی میکنم.
دوست ناشناس عزیز
خواهش می کنم.نیازی به این کار نیست. در دنیای وبلاگ نویسی از این اتفاقات زیاد می افتد.
راجب تک ترانه نترسون و انتشار این ترانه همانطور که آقا حمید گفت این ترانه در سال 85 به صورت غیر رسمی منتشر شده بود و میشه اینجوری قلمداد کرد که چون این ترانه به اوصاف شرایط نزدیک بود در واقع خواننده اثر اون رو با موزیک ویدئویی به صورت رسمی منتشر کرد اگر زمان مناسب انتشار ترانه به صورت رسمی رو بخوایم امتیازی تلقی کنیم اون امتیاز به حساب داریوش است نه ایرج جنتی ...به هر جهت عمل ترانه سرایی که همگان اون رو بیشتر با سبک اجتماعی و سیاسی میشناسند ولی در چنین زمانی اثار او به سمت عاشقانه رفته بیشتر باعث تعجب است ...
حمید نازنین!
1- امیدوار بودم به صورت گزینشی به آنچه در کامنتها گفتم پرداخته نشود، که شوربختانه شد.
در ابتدای بحثمان مسائلی عنوان شد که روشن شدن زوایای آن در گرو پاسخ دادن به سوالاتی بود که مطرح کردم. لذا آنها را در اینجا کپی میکنم به امید اینکه پاسخ منطقی و منصفانهی شما را در باب آن بخوانم:
((ایرج آیا "تاریخ یک ستاره جوان شد" را به یاد هجدهم تیر 1378 نسرود؟ آیا در کنفرانس سازمان آزادی زنان به اجرای برنامه نپرداخت؟ اینها ارتباطی با چپها داشتند؟ آیا در فوریهی 2008 در مراسم "شبهای همبستگی با زندانیان سیاسی و همهی دانشجویان دربند" برنامه نداشت؟ به عنوان مراسم دقت کنید: "... همهی دانشجویان دربند"، نه فقط چپها. تحلیل شما، رضا و حمید عزیز، به حضور ایرج بر صحنهی برنامههایی از این دست چیست؟
و از همه مهمتر. مگر ایرج پس از انتخابات و در بحبوحهی اعتراضات و درگیریهای سال 88 ترانهی "با لباسشخصیها" را همراه با تصاویر اعتراضات سال 88 بر روی وبلاگ خود قرار نداد؟ خوب اگر ایرج (فارغ از تفاوت در استراتژی مبارزاتی، که توضیحش را پیشتر به تفصیل دادم) اعتقادی به مبارزهی مردم در سال 88 نداشت، چرا باید "با لباسشخصیها" را درست در بحبوحهی درگیریها همراه با تصاویر همان درگیریها بر وبلاگش بگذارد؟ و پرسش دیگر اینکه چرا باید "نترسون" را درست در همان درگیریهایی که به قول شما بدان اعتقادی ندارد به صورت سینگل منتشر کند؟))
2- در مورد پای ترانهی جنگل را به میان کشیدن از جانب ایرج در مصاحبهها، مثالهایی خواستم و چون حدس میزدم منظورتان چیست، در داخل پرانتز چنین نوشتم:
(طبیعتاً به جز مصاحبههایی که مصاحبهشونده از ایشان دربارهی این ترانه سؤال پرسیدهاند و لذا مصداق "پای ترانه را به میان کشیدن" دربارهشان صدق نمیکند(
و شما دقیقاً بیاعتنا به توضیح داخل پرانتز مصاحبه با عنایت فانی را مثال زدید! حمید عزیز، در مصاحبه با عنایت فانی و همینطور در مصاحبهی یغما با ایرج، مصاحبهکنندگان در مورد ترانهی جنگل پرسیدند و نتیجتاً ایرج هم پاسخ داد. شما نمونهای سراغ دارید که ایرج خود پای ترانهی جنگل را به میان کشانده باشد و با آب و تاب از آن سخن گفته باشد؟
3- رضا جان! صدالبته کسی اجازه ندارد امکان پرسشگری را تحت عنوان هوادار، یا وکیلمدافع یا هر چیز دیگر از ما سلب کند. اما منصفانه هم نیست که ما بدون ادلهی کافی همرزمان را غیرخودی بدانیم و تلاشهایشان را نادیده بگیریم و اتفاقاً دقیقاً به سود دیکتاتورها عمل کنیم. الآن هدی صابر و امیرخسرو دلیرثانی که دو تن از زندانیان ملی-مذهبی هستند در اعتراض به کشته شدن هاله سحابی دست به اعتصاب غذا زدهاند. آیا منصفانه است که به این دو نفر اعتراض کنیم که چرا در اعتراض به کشته شدن دیگران اعتصاب غذا نکردید و فقط وقتی مسئله مربوط به ملی-مذهبیها شد اعتصاب غذا کردید؟
ایرج علاوه بر فعالیت در حمایت از چپها، در زمینهی حمایت از غیرچپها هم فعالیت کرده است که برخی از آنها را مثال زدم، و ما چه ساده گزک دست دشمن میدهیم! من هم موافقم در که امضاءکنندگان نامهی پیرامون مخملباف، اشتباه تاکتیکی انجام دادهاند. و البته همهی ما میدانیم که بسیاری از افراد در گذشته اشتباهات و حتی جنایاتی انجام دادهاند که اعتراف آن افراد و یا ایجاد تغییر درمسیر سابقشان، نباید باعث از یاد رفتن آن اشتباهات و جنایات و عدم مجازاتشان (به ویژه در صورت وجود شاکی خصوصی)در فضایی عادلانه شود. اما از لحاظ تاکتیکی به ماجرای مخملباف در آن زمان نباید در آن ابعاد واکنش نشان داده میشد.
احسان جان!
همانگونه که در نظر پیشینم ابراز داشتم تمایلی به وارد شدن به جزئیات نظرات شما نداشتم چرا که ما را از بحث اولیه دور می کند اما ظاهرا چاره ای نیست.
فرموده اید:
((ایرج آیا "تاریخ یک ستاره جوان شد" را به یاد هجدهم تیر 1378 نسرود؟ آیا در کنفرانس سازمان آزادی زنان به اجرای برنامه نپرداخت؟ اینها ارتباطی با چپها داشتند؟ ...
دوست من
همانگونه که در گفتگوی دو نفره ی چند شب پیشمان در facebook عنوان داشتم توقعات امثال من از ایرج جنتی عطایی ها بسیار فراتر از دیگران است. البته توقعی کاملا منطقی از سیاسی ترین ترانه سرای معاصر. اگر فعالیت هایی از این دست محل تعجب برای شماست این موضوع برای من اصلا تعجب آور نیست . مگر جز این آیا توقع دیگری هم می رود اما همین ترانه سرا پس از انتخابات رویه منفعلانه ای را پیش گرفت.
از ترانه "با لباس شخصی ها" نیز صحبت به میان آمده که اگر حافظه ام یاری دهد این ترانه نیز با نام "میعادگاه" در کتاب مرا به خانه ام ببر در سال 84 منتشر شد . یعنی 4 سال پیش از حوادث خرداد 88.
از بحث باورمندی ایرج به طیف چپ و انعکاس گسترده ی این باورها در ترانه هایش مثال دیگری نیز پیش روی من است . ایشان در کتاب زمزمه های یک شب سی ساله ترانه ی "با من از ایران بگو "را به "غلام کشاور" تقدیم نموده . البته صرف تقدیم کردن یک ترانه به یک جانباخته محل اشکال نیست و این موضوع را صرفا از جهت انعکاس ایدئولوژی ایرج در ترانه هایش ذکر می کنم. غلام کشاورز با نام واقعی "بهمن جوادی" دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری بود که در سال 65 پس از مسافرت از کشور سوئد به قبرس و دیدار با خانواده اش ترور شد . گفته می شود تروریست های وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی پس از شنود مکالمات مادرش ، او را به دام انداخته بودند.
به باور من آوردن مثال نقض از سوی شما که موید اعتقاد ایرج به فرا ایدئولوژی رفتار کردن است سخت مایه تعجب است. اگر حضور ایرج در مراسم شبهای همبستگی دانشجویان دربند مثال نقض محسوب می شود به باور من می بایست واکنش ایرج در بیانیه جهت دانشجویان چپ محل پرسش باشد. اینکه ایرج در مراسمی برای کلیه دانشجویان در بند شرکت نموده کار بزرگی است؟
حرف من این است که او چرا می باید هر جا پای چپ در میان باشد به شکل اختصاصی و ویژه عکس العمل نشان دهد.
2- از ترانه نترسون نیز صحبت شده که شما را به پاسخ منطقی فراز عزیز وامی گذارم و تکرار مکررات نمی کنم.
فقط این نکته را اضافه می کنم که این ترانه فرجام مشابهی با ترانه ی آقا خوبه اجرا شده با صدای گوگوش دارد. ترانه ای که در سال 55 سروده و ضبط شد و در بحبوحه ی انقلاب 57 توسط وارطان آوانسیان منتشر شد تا به نفع شخص خاصی مصادره شود . در حالی که هیچ ارتباطی به آن رویداد نداشت.
3- احسان عزیز
ترانه جنگل را به عنوان مشت نمونه ای از خروار بیان کردم . هدفم نشان دادن حضور ردپای ایدئولوژی ایرج در مصاحبه ها ، ترانه ها ، و... بود . چرا ایرج صرفا برای سیاهکل ترانه سروده چرا بر فرض مثال حادثه ی انفجار سینما رکس آبادان سوژه ای مناسب برای تصویرپردازی از سوی ایشان نبود؟
به بحث اولیه مان برگردیم.
2 سال از حادثه خرداد 88 می گذرد. از ایرج جنتی عطایی 2 آلبوم کامل با صدای بیژن مرتضوی و مهرداد منتشر شده و البته تک تراک نترسون که پیرامون آن به اندازه کافی شرح داده شد.
به باور تو این رفتار از سیاسی ترین ترانه سرای معاصر حرفه ای ، منطقی و معقولانه است؟
سلام.دوست عزیز شما لینک شدید
مارو با نامOLDPATOGH یا نوستالژي در هنر ایران لینک کنید
موفق باشید
حمید نازنین!
لحن گفتار اغلب میتواند موضع را نمایان سازد. لحنی که شما در کامنت اخیرتان به کار بردید با لحن تند و احساسی کامنتهای ابتداییتان متفاوت است. این که شما ایرج را یک ترانهسرای سیاسی (یا به گفتهی خودتان سیاسیترین ترانهسرای معاصر) بدانید و در نتیجه سطح انتظاراتتان از وی بالا باشد مسئلهی خوبیست. اما در کامنتهای اولیهتان داشتید تر و خشک ِ ایرج را با هم میسوزاندید و برخی از مثالهایتان منطبق بر منطق نبود.
بگذریم. بگذارید بحث را در دو پرسش خلاصه کنیم:
1) آیا ایرج تنها در مناسبتها و مراسم مرتبط با چپها مشارکت دارد و فقط نسبت به این مناسبتها و مراسم واکنش نشان میدهد؟
2) آیا فعالیتهای ایرج پس از انتخابات 88، منفعلانه بوده است؟
در مورد پرسش نخست، پاسخ با قاطعیت منفی است. طبیعیست ایرج به عنوان کسی که گرایش چپ دارد (و یا گرایش چپ وی ملموستر است) مشارکت بیشتری در فعالیتهای چپها داشته باشد. مثل دانشجویی که در اغلب فعالیتهای سیاسی دانشجویی حضور داشته باشد، اما به فعالیتهای سیاسی غیردانشجویی هم عنایت داشته باشد. مانند زنی که در بیشتر مناسبتهای فمینیستی شرکت کند، اما به مناسبتهای دیگرگونه هم بیاعتنا نباشد. مانند هدی صابر که برای یک ملی-مذهبی اعتصاب غذا کرد، اما نسبت به غیرملی-مذهبیها هم بیتوجه نبود. مانند آن دسته از هنرمندان جهان که به طور ویژه نسبت به دستگیری جعفر پناهی اعتراض کردند، اما در باب سایر مظالم غیرمرتبط با هنرمندان هم بیتفاوت نبودند. ایرج همانگونه که برشمردم، در باب مسائل زنان، ماجرای کوی دانشگاه، ماجرای قتلهای زنجیرهای، اتفاقات پس از انتخابات، کلیهی دانشجویان زندانی و کلیهی زندانیان سیاسی فعالیت کرده است.
با توجه به آنچه عرض کردم، جملاتی مانند: "حتما باید هم مسلک و چپ و مارکسیست بود تا ایشان به باور برسند" و "حرف من این است که او چرا می باید هر جا پای چپ در میان باشد به شکل اختصاصی و ویژه عکس العمل نشان دهد" که شما فرمودید، و "مسئله اینه که جنتی عطایی به حرکت اعتراضی مردم در دو سال پیش اعتقادی نداره" که رضا جان فرمودند، منصفانه و منطقی نیست.
اما در مورد پرسش دوم، باید ابتدا میزان فعالیتهای پس از انتخابات ایرج را رصد کرد تا بتوان به نتیجه رسید که منفعل بوده است یا خیر. ابتدا یک پرسش از شما دارم. بر چه مبنایی معتقدید امتیاز انتشار به موقع آهنگ "نترسون" را باید تنها به داریوش داد، نه به ایرج جنتی عطایی؟ آیا این بدان معناست که داریوش بدون هماهنگی و اجازهی ایرج این اثر را منتشر کرده است؟ منبع خبرتان چیست؟
فرمودهاید: "چرا ایرج صرفا برای سیاهکل ترانه سروده چرا بر فرض مثال حادثه ی انفجار سینما رکس آبادان سوژه ای مناسب برای تصویرپردازی از سوی ایشان نبود؟" حمید جان! مگر ایرج برای ماجرای میدان ژاله (که چند روز پس از حادثهی سینما رکس رخ داد) ترانه نسرود؟
ضمناً رضا جان به برخی از مسائل مطرح شده در ترانههای اخیر ایرج نظیر راضی کردن معشوق و ودکا و شعر شاملو و خاموش کردن تی وی و اینها اشاره کردند که به دلیل بیش از حد سطحی بودن استدلالاتشان از پرداختن به آن امتناع میکنم.
من برای پاسخگویی شما چیزی رو مطرح نکردم جناب احسان. طرف پرسش من آقای جنتیعطایی بودند؛ اما گویا شما به عنوان وکیلمدافع یا هوادار پارهوقت ایشان، خود را در مقام پاسخگویی یافتید و پاسخها به هم بافتید. و حالا میفهمم که چرا اینجا و هم در وبلاگتان همه یا از مباحثه با شما فراری هستند یا احساس کسالت میکنند. با مدعی متعصب گفتوگو نتوان کرد. ما حرفهای سطحی خود را زدیم و شما نیز عمق خود را نشان دادید. دیگر قضاوت با مخاطبانی که وقت گذاشتند و نظرات ما را خواندند که چه کسی بر طبل تعصب فردی کوبید و چه کسانی نقد دلسوزانه مطرح کردند و پرسش متمدنانه پرسیدند.
احسان عزیز
پرسیده اید:« بر چه مبنایی معتقدید امتیاز انتشار به موقع آهنگ "نترسون" را باید تنها به داریوش داد، نه به ایرج جنتی عطایی؟ آیا این بدان معناست که داریوش بدون هماهنگی و اجازهی ایرج این اثر را منتشر کرده است؟ منبع خبرتان چیست؟»
این که دیگر از بدیهیات مسلم است که خواست و اراده ی هیچ ترانه سرایی در شرایط بازار موسیقیایی ما منجر به انتشار هیچ ترانه ای نمی شود. که اگر اینگونه بود ترانه ی سال صفر اردلان سرفراز 12 سال پیش وارد بازار می شد نه این که 11 سال از سال 2000 می گذرد اما هنوز در بایگانی کمپانی ها خاک می خورد. انتشار هر آهنگی متاسفانه در وهله ی نخست صرفا با اراده ی خواننده امکان پذیر است و گر نه بر فرض مثال اگر ترانه ای از یک ترانه سرادر اختیار ابی باشد آیا این ترانه سرا بدش می آید که ترانه وارد بازار شود یا نه می بایست تا زمانی که خواننده تصمیم به انتشار آن می گیرد صبر نماید.
پس همانگونه که مشاهده می کنید نمی توانید امتیاز انتشار آهنگ نترسون را به جنتی عطایی مصادره کنید.
در باب پرسش دوم نیز فرموده اید:
«ابتدا میزان فعالیتهای پس از انتخابات ایرج را رصد کرد تا بتوان به نتیجه رسید که منفعل بوده است یا خیر.»
دقیقا . حرف ما نیز همین است . ما معتقدیم کارنامه ی ایرج پس از انتخابات که دربرگیرنده ی 2 آلبوم با بیژن مرتضوی و مهرداد آسمانی است گویای رفتار منفعلانه ی ایشان است که همین مسئله منجر به طرح پرسش های زیادی از سوی علاقه مندان جدی حوزه ی ترانه و موسیقی شده است.
آیا از منظر شما ایرج در پس از انتخابات رفتاری تاثیرگذار داشته؟
حمید عزیز!
نخست سخت پوزش میخواهم که مدتی نتوانستم به ادامهی بحث بپردازم. امتحانات عمدهی زمان و تمرکز را به خود اختصاص داده بود.
من دو پرسش را مطرح کرده بودم به همراه توضیحاتی پیرامون هر یک. در باب پرسش نخست که گویا مسئله حل شده است. اما در مورد پرسش دوم، پس از ارائهی توضیحاتی، فرمودهاید:
"همانگونه که مشاهده می کنید نمی توانید امتیاز انتشار آهنگ نترسون را به جنتی عطایی مصادره کنید."
دوست من، این شما هستید که قصد دارید امتیاز این انتشار را به سود خوانندهی مورد علاقهتان مصادره کنید. وگرنه من هیچکجا نگفتهام امتیاز این انتشار به موقع، تنها متعلق به جنتی عطایی است. اگر یک آهنگ با هماهنگی و رضایت ِ ترانهسرا و آهنگساز و خواننده در زمانی خاص منتشر شود، مسلماً این امتیاز متعلق به هر سه خواهد بود. فراز عزیز چنین گفتند:
"اگر زمان مناسب انتشار ترانه به صورت رسمی رو بخوایم امتیازی تلقی کنیم اون امتیاز به حساب داریوش است نه ایرج جنتی "
و شما هم با ایشان همنظر بودید و گفتید: "از ترانه نترسون نیز صحبت شده که شما را به پاسخ منطقی فراز عزیز وامی گذارم و تکرار مکررات نمی کنم."
ابتدا بگویم که از نظر اخلاقی، انتشار اثری به مناسبت خاصی، باید مورد موافقت کلیهی عوامل آن باشد. یعنی اگر ایرج و فرید و داریوش با هم توافق کرده باشند که آهنگ "نترسون" را بسازند و اجرا کنند، و بعد اتفاقاتی بیفتد (نظیر اتفاقات پس ازا نتخابات) و داریوش (به فرض که حقوق مؤلفین را پرداخته باشد و صاحب بُعد مادی اثر شده باشد) بخواهد این آهنگ را به مناسبت آن اتفاقات منتشر سازد، باید از نظر اخلاقی رضایت ایرج و فرید را هم جلب کند. زیرا وقتی این اثر منتشر شود مخاطبین اثر تصور خواهند کرد که ایرج و فرید و داریوش، هر سه در موافقت با آن اتفاقات این اثر را منتشر کردهاند و سود و زیان معنوی این انتشار نصیب هر سه میشود. پس اگر مثلاً فرید به هر دلیلی نخواهد به مناسبت آن اتفاقات اثری منتشر کند، انسانی نیست که ایرج و داریوش اثر وی را به آن مناسبت منتشر کنند. این را صرفاً توضیح دادم که بگویم انتشار بدون اجازه و بدون هماهنگی ِ آهنگ "نترسون" حتی اگر در راه حمایت از مردم باشد، هورا کشیدن ندارد، که نکوهش دارد.
اما ورای آنچه در پاراگرفا فوق عرض کردم، به شما میگویم که ایرج جنتی عطایی دقیقاً در جریان زمان انتشار بود و اتفاقاً در همان زمان بندهایی هم به ترانهی اولیه افزود و به مناسبت همان اعتراضات مردمی همراه با داریوش تصمیم به انتشار آن گرفتند. (متأسفانه در رابطه با در جریان بودن یا نبودن فرید زلاند بیاطلاعم)
حال حمید جان، اگر معتقدید ایرج دروغ میگوید و نقشی در زمان انتشار نداشته است، از داریوش بپرسید. از داریوش بپرسید و پاسخ وی را همینجا بنویسید تا روشن شود که شما و فراز قصد مصادره داشتید یا من.
شما یک بار دیگر باز گردید و منصفانه مباحثهمان را مرور کنید. ببینید در این مباحثه چند بار به اشتباه علیه ایرج موضع گرفتهاید. حمید عزیز! من چگونه نزد دوستی که معتقد است شما با جنتی عطایی مخاصمه دارید از شما دفاع کنم؟ چگونه به ایشان بقبولانم که حمید عزیز، که علاقهمند به پژوهش پیرامون تاریخ ترانه است و به ضرورت علاقهمندیاش باید بیغرض بنویسد، خصومتی با جنتی عطایی ندارد؟
احسان عزیز
اتهام مخاصمه با ایرج را (از منظر دوست شما!!) کاملا رد می کنم که مدعای من همکاری با شما در پروژه ی مشترکی است که گویا دوستتان از آن بی خبر بوده که حتما موضوع آن پروژه را با ایشان در میان بگذارید.
من یک بار دیگر کلیه کامنت های پیشگفت را بازخوانی کردم و هیچ نشانی از نظریات مغرضانه مشاهده ننمودم.
پیرامون ایرج جنتی عطایی و ترانه ی نترسون شما در تاریخ 7 جون اینگونه نگاشته اید:
«و پرسش دیگر اینکه چرا باید "نترسون" را درست در همان درگیریهایی که به قول شما بدان اعتقادی ندارد به صورت سینگل منتشر کند؟»
و فراز عزیز در پاسخ به شما چنین نگاشتند:
«اگر زمان مناسب انتشار ترانه به صورت رسمی رو بخوایم امتیازی تلقی کنیم اون امتیاز به حساب داریوش است نه ایرج جنتی »
من نیز پاسخ فراز عزیز به نظر اشتباه شما را تایید نمودم.
شما چگونه است که مدعی هستید ایرج جنتی عطایی پس از انتخابات ترانه نترسون را به شکال سینگل منتشر کرد؟ کی و کجا ؟ پس چرا من نشنیده ام؟
و جالب تر اینجاست که شما می فرمایید:
«این شما هستید که قصد دارید امتیاز این انتشار را به سود خوانندهی مورد علاقهتان مصادره کنید».
در توضیحات پیرامون دیدگاه خلاف واقع شما عرض نمودم که هیچگاه خواست و اراده ی صرف یک ترانه سرا منتج به انتشار هیچ اثری نشده. یعنی این که اگر بر فرض مثال ترانه سرایی تمایل داشته باشد اثرش منتشر شود ولی خواننده چنین عقیده ای نداشته باشد همان اتفاقی می افتد که 12 سال است بر سر ترانه ی سال صفر افتاده.
2-انتقادهای مطرح شده از سوی من در نظریات منتشر شده شامل موضوعات زیر است:
الف) عدم باورمندی ایرج به جنبش مردمی پس از انتخابات با علم به ترانه های منتشر شده از سوی او در دو آلبوم بیژن مرتضوی و مهرداد آسمانی.
ب)انتقاد از ایرج به دلیل امضا بیانیه ای که خواندنش هر انسان آزاده ای را به خنده وا می دارد.
حالا چگونه است که شما طرح این انتقادات را مصداق موضع گیری علیه ایشان و به قول دوستتان مخاصمه می انگارید؟
ضمنا تا بدان جا که خاطرم هست بعضا در نظریات شما آنجا که علیه یک شخصیت موضعی منفی می گیرید آَشکارا و عریان ناحق گویی های فراوان می کنید که نمونه بارز آن در ذهن من موضع گیری شما بر علیه روزبه بمانی است که تا آنجا پیش رفت که حتی ایشان را متهم به حکومتی بودن به صرف حضور ترانه ای از ایشان در برنامه دیروز، امروز ، فردا می کنید.
به نظرتان این دیدگاه مغرضانه نیست؟ یعنی محتوای ترانه از منظر شما همخوانی با شخصیت های موجود در تیتراژ برنامه داشت؟ آیا احتمال نمی دادید که مثلا این ترانه برای برنامه ی دیگری در نظر گرفته شده بود و سر از آن برنامه درمیآورد؟ به عبارت دیگر برای محکوم کردن یک شخصیت حقیقی و اثبات نظریات خودمان تا بدان جا پیش می رویم که از دایره انصاف چند متری خارج شده ایم.
این بار من از شما می خواهم تا نظریات وبلاگتان را یک بار دیگر مرور فرمایید که شاید اگر بی انصافی در نظریات آمده ، اصلاح شود.
حمید جان!
اشتباه من؟ در باب این که من نوشتم "و پرسش دیگر اینکه چرا باید نترسون را درست در همان درگیریهایی که به قول شما بدان اعتقادی ندارد به صورت سینگل منتشر کند؟"، نکند خیال کردهاید که منظورم این بوده که ایرج اثر را اجرا و یا منتشر کرده است؟ خیلی ساده است! سخن من این است که ایرج و داریوش (و عرض کردم که در مورد فرید بیاطلاعم) با هم تصمیم به انتشار "نترسون" به صورت سینگل در آن زمان و در همراهی با اعتراضات مردمی گرفتند. یعنی اگر بناست پوئنی برای "زمان مناسب انتشار" داده شود، این پوئن باید هم به ایرج داده شود و هم به داریوش. حال چون سخن بر سر فعالیتهای ایرج بود، من از پوئنی که باید به ایرج تعلق بگیرد سخن گفتم. اما ببینیم نظر شما چه بوده است:
"آتیش بازی و نترسون با علم به سرایش پیش از این رویداد بزرگ و حتی اجرای اولیه داریوش در سال 85 ، نمی توانسته ارتباطی با این حادثه داشته باشد."
و این یکی از اشتباهات شماست! زیرا ایرج دقیقاً برای آن حوادث به ترانهی اولیه بخشهایی را افزود و به همراه داریوش (و احیاناً فرید) این آهنگ را "به مناسبت حوادث سال 88" و در زمان مناسب منتشر کردند. و جالب اینکه علیرغم اینکه مباحثه را مرور کردید باز هم این اشتباه خود را ندیدید! فعلاً برای متفرق نشدن بحث به این مورد بپردازیم تا اگر نیاز بود سایر اشتباهاتتان را که حتی با مرور هم بدان پی نبردید، بازگو کنم.
(ضمناً تکرار میکنم: اگر سخن ایرج را نمیپذیرید، به داریوش مراجعه کنید و نظر او را جویا شوید.)
و نکتهی فرافکنانهی تأسفبرانگیزی هم مطرح کردهاید! خطاب به من نوشتهاید:
"بعضا در نظریات شما آنجا که علیه یک شخصیت موضعی منفی می گیرید آَشکارا و عریان ناحق گویی های فراوان می کنید که نمونه بارز آن در ذهن من موضع گیری شما بر علیه روزبه بمانی است که تا آنجا پیش رفت که حتی ایشان را متهم به حکومتی بودن به صرف حضور ترانه ای از ایشان در برنامه دیروز، امروز ، فردا می کنید."
واقعاً شما جوری در حال اتهامزنی هستید که کمکم مرا به انصاف خود مشکوک میکنید. کمکم دارید کار را به دروغگویی میکشانید. شما در کجای وبلاگ خودتان یا وبلاگ من دیدهاید که من بمانی را به صرف حضور ترانهاش در آن برنامه متهم به حکومتی بودن بکنم؟ چرا نظرات را به دقت نمیخوانید؟ چرا نظری را میدهید که به راحتی نوشیدن یک لیوان آب میتوان آنها را رد کرد و خلافش را ثابت نمود؟ لطف کنید نمونهی جملات مرا بیاورید تا ببینیم من چنین اتهامی زدهام یا خیر. عجالتاً آنچه را که دراینباره در وبلاگ شما نوشتهام دوباره نقل میکنم:
وبلاگ شما، 7 جون 2011:
"به زبان دیگر طبق فرض خودشان (که بمانی را حکومتی فرض کردند) ایشان ذوق میکنند که بمانی توانسته کلاه گشادی بر سر ایشان بگذارد و چند سال دیگر از یاد ایشان میرود که "خونبازی" را یک ترانهسرای حکومتی نوشته است!"
در ادامهی همان کامنت:
"من در هیچ کجا به خاطر این شروع افتضاح، بمانی را حکومتی ندانستهام. البته مسائل دیگری دربارهی ایشان مطرح است که باید جداگانه و منصفانه و باآگاهی بررسی شوند. نظیر ماجرای تیتراژ برنامهی "دیروز، امروز، فردا" و یا مسائلی که گلرویی در نامهی اخیرش با طعنه و کنایه دربارهی برخورد دوستان بمانی با وی، مطرح کرد (که البته میدانیم منظور از دوستان چه کسانی هستند)."
خوب! کجای این نظر همراه با اتهامزنی است؟ من معتقد بودم که عمل بمانی در همکاری با آن برنامه نکوهیده و در راستای منافع سازندگان آن برنامه است، مگر اینکه توضیحات قانعکنندهای را ارائه دهد. مثلاً عنوان کند که آن ترانه بدون اجازه و رضایت وی در برنامهی مذکور مورد استفاده قرار گرفته است. (تازه آنوقت میتوان مثلاً سخنان دستاندرکاران آن برنامه را هم شنید)
خلاصه اینکه حمید جان لطف کنید و وبلاگ خود مرا هم بکاوید و بفرمایید من کجا اتهام زدهام. تندترین سخنی که دراینباره گفتهام این بود:
" البته من دقیقاً در جریان نیستم که این افتضاح آخر (جریان ِ "دیروز، امروز، فردا") از چه زمانی رخ داده است."
که منظورم از "افتضاح"، نفس ِ قرار گرفتن آن ترانه در آن تیتراژ بوده است و با مطالعهی سخنان پیش و پس از این نظر، کاملاً مشخص است که همواره تأکید داشتهام باید سخنان بمانی را هم شنید و منصفانه کنکاش و قضاوت کرد، و توضیح هم دادهام که تا وقتی که مخالفت و توضیحی از وی منتشر نشود، بعید نیست ضربالمثلهایی نظیر یکی به نعل و یکی به میخ زدن و نان به نرخ روز خوردن و سایر ضربالمثلهای مشابه دربارهی وی استفاده شود.
البته اخیراً حسن علیشیری عنوان کرده است که بمانی و یراحی در گفتوگویی با مجلهی دیار از بدون اجازه استفاده کردن ِ این ترانه سخن گفتهاند.
و نکتهی فرافکنانهی تأسفبرانگیزی هم مطرح کردهاید! خطاب به من نوشتهاید:
"بعضا در نظریات شما آنجا که علیه یک شخصیت موضعی منفی می گیرید آَشکارا و عریان ناحق گویی های فراوان می کنید که نمونه بارز آن در ذهن من موضع گیری شما بر علیه روزبه بمانی است که تا آنجا پیش رفت که حتی ایشان را متهم به حکومتی بودن به صرف حضور ترانه ای از ایشان در برنامه دیروز، امروز ، فردا می کنید."
واقعاً شما جوری در حال اتهامزنی هستید که کمکم مرا به انصاف خود مشکوک میکنید. کمکم دارید کار را به دروغگویی میکشانید. شما در کجای وبلاگ خودتان یا وبلاگ من دیدهاید که من بمانی را به صرف حضور ترانهاش در آن برنامه متهم به حکومتی بودن بکنم؟ چرا نظرات را به دقت نمیخوانید؟ چرا نظری را میدهید که به راحتی نوشیدن یک لیوان آب میتوان آنها را رد کرد و خلافش را ثابت نمود؟ لطف کنید نمونهی جملات مرا بیاورید تا ببینیم من چنین اتهامی زدهام یا خیر. عجالتاً آنچه را که دراینباره در وبلاگ شما نوشتهام دوباره نقل میکنم:
وبلاگ شما، 7 جون 2011:
"به زبان دیگر طبق فرض خودشان (که بمانی را حکومتی فرض کردند) ایشان ذوق میکنند که بمانی توانسته کلاه گشادی بر سر ایشان بگذارد و چند سال دیگر از یاد ایشان میرود که "خونبازی" را یک ترانهسرای حکومتی نوشته است!"
در ادامهی همان کامنت:
"من در هیچ کجا به خاطر این شروع افتضاح، بمانی را حکومتی ندانستهام. البته مسائل دیگری دربارهی ایشان مطرح است که باید جداگانه و منصفانه و باآگاهی بررسی شوند. نظیر ماجرای تیتراژ برنامهی "دیروز، امروز، فردا" و یا مسائلی که گلرویی در نامهی اخیرش با طعنه و کنایه دربارهی برخورد دوستان بمانی با وی، مطرح کرد (که البته میدانیم منظور از دوستان چه کسانی هستند)."
خوب! کجای این نظر همراه با اتهامزنی است؟ من معتقد بودم که عمل بمانی در همکاری با آن برنامه نکوهیده و در راستای منافع سازندگان آن برنامه است، مگر اینکه توضیحات قانعکنندهای را ارائه دهد. مثلاً عنوان کند که آن ترانه بدون اجازه و رضایت وی در برنامهی مذکور مورد استفاده قرار گرفته است. (تازه آنوقت میتوان مثلاً سخنان دستاندرکاران آن برنامه را هم شنید)
خلاصه اینکه حمید جان لطف کنید و وبلاگ خود مرا هم بکاوید و بفرمایید من کجا اتهام زدهام. تندترین سخنی که دراینباره گفتهام این بود:
" البته من دقیقاً در جریان نیستم که این افتضاح آخر (جریان ِ "دیروز، امروز، فردا") از چه زمانی رخ داده است."
که منظورم از افتضاح، نفس ِ قرار گرفتن آن ترانه در آن تیتراژ بوده است و با مطالعهی سخنان پیش و پس از این نظر، کاملاً مشخص است که همواره تأکید داشتهام باید سخنان بمانی را هم شنید و منصفانه کنکاش و قضاوت کرد، ولی تا وقتی که مخالفت و توضیحی از وی منتشر نشود، بعید نیست ضربالمثلهایی نظیر یکی به نعل و یکی به میخ زدن و نان به نرخ روز خوردن و سایر ضربالمثلهای مشابه دربارهی وی استفاده شود.
البته اخیراً حسن علیشیری عنوان کرده است که بمانی و یراحی در گفتوگویی با مجلهی دیار از بدون اجازه استفاده کردن ِ این ترانه سخن گفتهاند.
ضمناً شما فرمودهاید:
" یعنی محتوای ترانه از منظر شما همخوانی با شخصیت های موجود در تیتراژ برنامه داشت؟ آیا احتمال نمی دادید که مثلا این ترانه برای برنامه ی دیگری در نظر گرفته شده بود و سر از آن برنامه درمیآورد؟"
و گویا غیظ پاسخگویی –و به گفتهی عامیانه– "روکمکنی" چنان شما را فراگرفته بود که حتی به خود زحمت ندادهاید نوشتههای وبلاگ مرا دقیق بخوانید. اتفاقاً من در وبلاگم در تاریخ جمعه 6 خرداد چنین نوشتهام:
" ترانهی تیتراژ مورد نظر ما از نظر سوژه و مضمونپردازی به گونهایست که اشارهی مستقیمی به مسائلی که در آن تصاویر گنجانده شدهاند ندارد. یعنی اگر آن تصاویر از آن زدوده شوند، میتوان از ترانه به عنوان یک ترانهی عاشقانه استفاده کرد. یعنی این احتمال وجود دارد که ترانه برای چنین تیتراژی سروده نشده باشد ولی بعدها با رضایت یا بی رضایت ِ بمانی بر روی تیتراژ قرار گرفته باشد."
حمید جان! ببینید چگونه برای پافشاری بر نظراتتان و فرافکنی، به تهمتزنی و لگد کردن واقعیات میپردازید!
ضمناً هر نمونهای از ناحقگویی دربارهی افراد گوناگون اگر از من سراغ دارید، لطف کنید و با ذکر رفرنس مطرح کنید تا آن را بررسی کنیم و اگر سخنتان درست بود، از آن شخص پوزش بخواهم. اگر هم نمونهی مستندی سراغ ندارید که واقعاً دست مریزاد!
رضا جان!
تعجب میکنم که شما نمیدانید بخش کامنتهای یک وبلاگ، یک فضای عمومی است و هر شخصی آزاد است که نظراتش را دربارهی مسائل گوناگون بنویسد! این که طرف پرسش شما جنتی عطایی بوده است، دلیلی بر این نیست که دیگران نتوانند دربارهی آن موضوع سخن بگویند. ضمناً شما در کجای نوشتهتان جنتی عطایی را خطاب قرار دادهاید؟ شما در مورد ایرج جنتی عطایی نوشتهاید: "در این روزهای جهنمی که ما تجربهاش میکنیم به دنبال راضی کردن معشوق به ماندن در خانه برای عشقبازیست." کجای این جمله خطاب به ایرج جنتی عطایی است؟ شما معنی خطاب و طرف پرسش را میدانید؟
وانگهی اگر طرف پرسشتان جنتی عطایی است و شخص دیگری حق دخالت ندارد، چرا این جا این پرسش را مطرح کردهاید؟ بهتر نبود به خود ایشان ایمیل میزدید و یا در وبلاگ خود ایشان مطلبتان را مینوشتید؟ از کی تا به حال خطابی را که دیگران حق پرداختن به آن را ندارند، در یک جای دیگر از دنیای اینترنت و به دور از چشمان مخاطب مینویسند؟
از همهی اینها گذشته، بازگردید و یک بار دیگر نحوهی ورودتان به بحث را از نظر بگذارنید. من و حمید در حال بحث بودیم که شما هم به بحث اضافه شدید. مگر ما گفتیم شما در میانهی بحث ما چه میکنید؟
جالب اینجاست که شمای راستگوی باحافظه، فراموش کردهاید که از ادامه پیدا کردن بحثی که از میانهاش وارد شده بودید ابراز خرسندی کردید و به تاریخ 7 ژوئن نوشتید: "خوشحالم که این بحث ادامه پیدا کرد."
حال چه شد که مسائلی که در همان بحث مطرح کردید به بحثکنندگان ارتباطی پیدا نمیکند؟
گاه انسان با خود میگوید در ِ ترانهی نوینی را که مخاطب جدیاش هنوز مسائل ابتدایی مباحثه را نمیداند باید گل گرفت.
برادر احسان! شما گویی فقط روی گفتههای خود کار میکنید و اصلا به گفتههای دیگران توجه ندارید. گویا تصور میکنید در خلاء هستید. من مطلبی را دربارهی جنتی عطایی مطرح کردهام، بعد شما گفتهاید پاسخی برای این جملات و نظرات من به دلیل سطحی بودن ندارید. اخوی! چه کسی از شما طلب پاسخ کرد که میگوید جوابی ندارم؟ مگر من به پاسخهای شما اعتراض کردم؟ اعتراض من جایی به سمت شما روانه شد که به جای بحت، گفتوگو و دیالوگ کردن، به ارزشیابی یک نظر پرداختید و آن را شایستهی پاسخ ندانستید. اینجا من گفتم که چه کسی از شما پاسخ خواست که بیپاسخی و دست خالی خودتان را به انگ سطحی بودن پرسش و نظر، توجیه میکنید. سعی میکنم این آخرین نظر من در مواجه با نظرات شما باشد. چون اعتقاد دارم میخ آهنین در سنگ فرو نمیرود و فراری بودن یک جمع از گفتوگو و مباحثه با شما تایید کنندهی سنگ بودنتان است.
دوست محترم!
پس از طرح اتهام مخاصمه در درفشانی هایتان ،اتهام دروغ گویی نیز اضافه شد.
در باب روزبه بمانی و موضع گیری ناعادلانه تان شما را به کامنت های وبلاگتان وامی نهم:
6 خرداد 90 ساعت 12:29
البته من دقیقاً در جریان نیستم که این افتضاح آخر (جریان ِ "دیروز، امروز، فردا") از چه زمانی رخ داده است. یعنی مطلع نیستم که از چه تاریخی این ترانه بر روی تیتراژ آن برنامه قرار گرفته است و آیا داریوش به هنگام تولید آلبوم "دنیای این روزای من" از این اتفاق باخبر بوده یا نه.
8 خرداد ساعت:9:28
نیما جان!
نه اینکه نتوان به آن آهنگ تیتراژ نگاه سیاسی-اجتماعی افکند، اما اگر آن تصاویر را از روی آهنگ برداریم، کفهی عاشقانگیاش کاملاً سنگینی میکند.
8 خرداد ساعت15:30
موافقم که این ترانه ترانهای نیست که کاربردی برای چنان تصاویری نداشته باشد. اما عرض من این است که اگر تصاویر عاشقانه بر روی آن مینشست، هماهنگتر جلوه میکرد. اما اینها ارتباط خاصی به اصل ماجرا پیدا نمیکند. اگر این همکاری بارضایت بمانی انجام گرفته باشد، حتی اگر ترانه از این هم عاشقانهتر میبود، باری از تقصیرات وی کم نمیکرد.
ملاحظه می فرمایید. اینها نظریات حضرت شماست. از کدام دروغ سخن می رانید؟ شما با نهایت بی انصافی ، ترانه ی عاشقانه ای را که هیچ ارتباطی به تصاویر منتشر شده ندارد را تلویحا ترانه ی سیاسی می انگارید.
یک بار دیگر نظراتتان را بخوانید. آخر این ترانه ی عاشقانه ، تنها به صرف پخش بر روی آن تصاویر می بایست از منظر شما افتضاخ آخر خطاب گیرد؟ انصافتان کجا رفته جناب منتقد
وقتی می گویید:«نه اینکه نتوان به آن آهنگ تیتراژ نگاه سیاسی-اجتماعی افکند»
واقعا .. به این ترانه می توان نگاه سیاسی اجتماعی افکند . چگونه ؟ از بعد محتوا یا..
ضمنا از همان نخست منظورم نظریات مطرح اشده از سوی شما در وبلاگ خودتان بود نه در این مکان که نیاز باشد شما به صحرای محشر بزنید.
در باب تران ی نترسون ابتدا کاملا اشتباه فرمودید:
ایرج چرا باید نترسون را درست در همان درگیریهایی که به قول شما بدان اعتقادی ندارد به صورت سینگل منتشر کند؟
و سپس می فرمایید:
منظور من این است که ایرج و داریوش (و عرض کردم که در مورد فرید بیاطلاعم) با هم تصمیم به انتشار "نترسون" به صورت سینگل در آن زمان و در همراهی با اعتراضات مردمی گرفتند.
آخر یکی به من بگوید جملات «منتشر کند» و «ایرج و داریوش ...» یک معنی را می دهند؟ تکرار مکررات نمی کنم دوست عزیز. شما حتی مطرح کردن نظری را کاملا از اساس اشتباه است را نمی خواهید بپذیرید؟
ظاهرا شما آشنایی با دنیای موسیقی ما ندارید و اطلاعی ندارید که دیگر خیلی وقت است که این خواننده است که تصمیم می گیرد چه ترانه ای منتشر شود و چه ترانه ای منتشر نشود؟ دیگر خیلی وقت است که ترانه سرا نقشی در انتشار یک ترانه ندارد؟ (نقش مستقیم )
ضمنا در پایان نظرتان گفته اید:
گاه انسان با خود میگوید در ِ ترانهی نوینی را که مخاطب جدیاش هنوز مسائل ابتدایی مباحثه را نمیداند باید گل گرفت»
به باور من می بایست در ترانه ی نوینی را باید گل گرفت که منتقدش فن و هواخواه یک ترانه سراست و در روز روشن حق را ناحق جلوه می دهد.
ضمنا فراموش نکنید تاریخ ترانه سرایی ایران هیچ گاه فراموش نخواهد کرد که ایرج جنتی عطایی پس از قتل عام جوانان ایرانی در انتخابات با بی توجهی محض سخن از سرخوشی های بوی ناکش
داد .
(این کامنت ها را از طریق کافی نت می نویسم)
احسان عزیز در قدیم (البته به اشتباه ) همه افتخارات یک ترانه و آهنگ رو برای خواننده به حساب میاوردند و همچنین برعکسش هم صادق بود یعنی همه نکوهش یک ترانه و آهنگ بد هم برای خواننده بود البته بگذریم از این قضیه که ترانه سراها و آهنگسازها این قسمت ماجرا رو دوست دارن نادیده بگیرند. حالا اما(باز هم به اشتباه) به لطف اینترنت و شبکه های ماهواره ای کم کم نقش تاثیر گذاری که خواننده در کیفیت تولید ترانه و یا اصلا به مرحله اجرا رسیدن ترانه ای که میشنویم رو داره کاملا حاشا می شه و همه افتخارات رو سعی میکنند به پای شاعر و آهنگساز یاد اوری کنند حتی چیزهایی که مستقیما به خواننده مربوط میشه هم به نام ترانه سرا و اهنگساز قبضه شده نمونه اش همین صحبت شماست که تاریخ انتشار ترانه نترسون رو به تصمیم ایرج ربط داده اید ... .. اصلا شما ماجرارو از این منظره ببینید که اگه ترانه نترسون به تشخیص عوامل در آلبومهای گذشته داریوش گنجانده شده بود یا داریوش نمیخواست ترانه رو در اون زمان به هر دلیلی منتشر کنه الان شما بجز مایه گذاشتن از این تک ترانه با هزاران اما و اگری که هست چه ترانه ای دیگری از ایرج در این دو سال مد نظر دارید که مهر تائیدی باشه بر صحبتهای شما در رابطه با ایرج خب اگه جواب شما اینکه دلش نخواسته ترانه سیاسی جدیدی در این رابطه بگه تازه میرسید سر حرف ماالبته من همونطور که قبلا گفتم بیشتر از این بابت تعجب کردم وگرنه اگه ایرج جنتی تا آخر عمرش هیچ ترانه ای هم نگه دیگه اسمش تثبیت شده است چه بخوایم چه نخوایم
فراز عزیز!
به عنوان واپسین کامنت عرض کنم که من تاریخ انتشار ترانهی نترسون را به تصمیم ایرج ربط ندادهام. توضیحاتش را هم در کامنتم به تاریخ 24 جون در ساعت 23:16 ارائه دادم.
عرض من این است که ایرج هم مانند داریوش در این تاریخ انتشار سهیم است و حتی در زمان انتشار تغییراتی هم در ترانه به وجود آورد. یعنی اینگونه نبوده که این ترانه نزد داریوش بوده باشد و خود داریوش تصمیم گرفته باشد که آن را در فلان تاریخ منتشر کند. بلکه، در آن تاریخ داریوش و ایرج (و باز تکرار میکنم که از وضعیت فرید بیاطلاعم) تصمیم به انتشار این آهنگ (که از قبل به صورت تمرینی اجرا شده بود و حتی نسخهی تمرینی آن انتشار غیرقانونی و غیررسمی هم یافته بود) گرفتند.
این هم که فرمودید از زاویهی دیگری بنگریم و فرض کنیم که این آهنگ قبلاً منتشر شده بود یا داریوش تصمیم میگرفت که در زمان دیگری آن را منتشر کند، فرض نامناسب و ناکارآمدیست. چرا باید چنین فرضی کنیم؟ آنچه مهم است و برخی دوست دارند بدون حتی هیچ تحقیقی آن را نپذیرند این است که این آهنگ به تصمیم ایرج و داریوش (و شاید فرید) در آن تاریخ منتشر شده است.
چنین فرضی را در مورد همهی اتفاقات میتوان در نظر گرفت. اما آنچه باید بر مبنایش قضاوت کرد، واقعیات است، نه مفروضات.
ارسال یک نظر